شعر من زمزمه ی یه خواهشه
آرزوم دیدن روی ماهشه
میون غربت این فاصله ها
قلب من همیشه چشم به راهشه
روزی را که بتوانم دوست بدارم انسان را
روزی را که بتوانم پیله ام را پاره کنم
روزی که در آن قادر به دیدن باشم
....
روزی که تفاوت ها،
ابزار یادگیری باشند و نه سبب نفرت و جدایی
روزی که بپذیرم
می توانم بیاموزم از هر سنخ آدمی
روزی که قدرت یابم به ملامت کردن خود
روزی که صداقتم ،رفتارم در خانه
برخوردم با دوست و کردارم در جامعه ملاک اندازه گیری باشد
آرزو می کنم روزی را که بدانم انسان سازی از خود سازی آغاز می شود
روزی که اندازه بگیرم فاصله ی حرف و عمل ام را
روزی که بکوشم پر کنم این فاصله را
آرزو می کنم روزی را که انسان باشم
برای من گریه نکن
آمده ام که با تو بگویم٬بعد از همه ی آنچه کردم بر تو عشق تو نیازمندم ولی تو حرف مرا باور نخواهی کرد آنچه خواهی دید دختریست که او را زمانی میشناخته ای ولی من مجبور بودم چیزهایی را تجربه کنم ٬مجبور بودم اینگونه باشم به همین دلیل آزادی را انتخاب کردم و تازگی را تجربه کردم ولی هیچ چیز برایم جالب نبود البته انتظاری جز این نداشتم٬برای من گریه نکن واقعیت این است که من هرگز تورا ترک نکرده ام همه جا با تو بودم و بر قول خود وفا کردم برای همین است که از تو میخواهم از من فاصله نگیری ٬برای من گریه نکن حقیقت این است که من هر گز تورا ترک نکرده م و همه جا به یاد تو بودم چیز زیاد دیگری ندارم که بگویم فقط میخواهم به چشمای من نگاه کنی و ببینی که هر لحظه میخواهد فریاد بزند