aB'Bas S
كوتاهترين فاصله براي گفتن دوستت دارم يك لبخند است: ميخندي يا بخندم
sallam bachaa
mah3a
وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست
کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست
reza
در یک غروب زمستانی شیوانا از جاده خارج دهکده به سمت روستا روان بود. در کنار جاده مردی را دید که زخمی روی زمین افتاده است و کنار او چند نفر درحال تماشا و نظاره ایستاده اند. شیوانا به جمعیت نزدیک شد و پرسید: چرا به این مرد کمک نمی کنید؟!؟
جمعیت گفتند: طبق دستور امپراتور هرکس یک فرد زخمی را به درمانگاه ببرد مورد بازپرسی و آزار قرار می گیرد. چرا این دردسر را به جان بخریم. بگذار یک نفر دیگر این کار را انجام دهد. چرا ما آن یک نفر باشیم؟!
شیوانا هیچ نگفت و بلافاصله لباسش را کند و دور مرد زخمی پیچید و او را به دوش خود افکند و پای پیاده به سرعت او را به درمانگاه رساند. اما مرد زخمی جان سالم به در نبرد و ساعتی بعد جان داد. شیوانا غمگین و افسرده کنار درمانگاه نشسته بود که مامورین امپراتور سررسیدند و او را به جرم قتل مرد زخمی به زندان بردند.
شیوانا یکماه در زندان بود تا اینکه مشخص شد بیگناه است و به دستور امپراتور از زندان آزاد شد. روز بعد از آزادی مجددا شیوانا در جاده یک زخمی دیگر را دید. بلافاصله بدون اینکه لحظه ای درنگ کند دوباره لباس خود را کند و دور مرد زخمی انداخت و او را کول کرد تا به
ronak
این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم !
تو تکراری ترین حضور ِ روزگار ِ منی
و من عجیب ؛
...به آغوش ِ تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام
رضا
از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست
mah3a
میدونید چه جوری باید وسیله ی گم شده رو پیدا کرد؟ یه نوشو خرید، بلافاصله پیدا میشه