یافتن پست: #فرصت

پاکدامنی
پاکدامنی
همسفر تا بهشت…
دست یکدیگر را به خاطر خداوند و برای انجام طاعت او بگیرید و تا بهشت رضوانِ خدای مهربان همسفر هم باشید!

وقت کم است و دنیا برای همه زود می‌گذرد. به همین مجلس عقد نگاه کنید. پدران و مادران عزیزشما، دامادها و عروسهای « دیروز» نه چندان دور هستند. و « فردا»یی نزدیک، شما هستید که در مجلس عقد و ازدواج فرزندانتان شرکت می‌کنید. و این یعنی عبور سریع ابر فرصتها از آسمان زندگی.
آن چه زندگی و پیوند دنیاییِ شما را به زندگی همیشگی در پرتو خورشید مهر الهی متّصل می‌کند، تنها و تنها «تقوا» و « طاعتِ حق» است.
در تقویت ایمان هم بکوشید و از دست یکدیگر جام ذکر بنوشید و در برابر حملات شیطان سِپَر هم باشید و در انجام وظایف دینی مشوّق و یار یکدیگر!
مفهوم خوشبختی

خوشبختی عبارتست از آرامش، احساس سعادت و احساس امنیت.۱۱۷جشن و اسراف و زیاده‌روی، کسی را خوشبخت نمی‌کند. مهریّه و جهیزیّه هم کسی را خوشبخت نمی‌کند. پای بندی به روشِ شرع است که انسان را خوشبخت و سعادتمند می‌کند.۱۱۸
همدیگر را بهشتی کنید!.... ادامه مطلب در لینک


دیدگاه  •   •   •  1392/07/14 - 12:11
+4
be to che???!!
be to che???!!

آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي،

اگر هنگام غذا خوردن لباسهايم را كثيف كردم ويا نتوانستم لباسهايم را بپوشم

اگر صحبت هايم تكراري و خسته كننده است

صبور باش و دركم كن

يادت بياور وقتي كوچك بودي مجبور ميشدم روزي چند بار لباسهايت عوض كنم

براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور ميشدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم...

وقتي نميخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نكن

وقتي بي خبر از پيشرفتها و دنياي امروز سوالاتي ميكنم،با تمسخر به من ننگر

وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي حافظه ام ياري نميكند،فرصت بده و عصباني نشو

وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه كه تو اولين قدمهايت را كنار من برميداشتي....

زماني كه ميگويم ديگر نميخواهم زنده بمانم و ميخواهم بميرم،عصباني نشو..روزي خود ميفهمي

از اينكه در كنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصباني نشو

ياريم كن همانگونه كه من ياريت كردم

كمك كن تا با نيرو و شكيبايي تو اين راه را به پايان برسانم


فرزند دلبندم،دوستت دارم

دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 11:32
+4
roya
roya
آدمها آنقدر زود عوض می شوند...
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی

و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است...

دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 14:29
+4
mina
mina
پ.ن : یکی میگفت: فرصت ِ عاشقـــــــانه ی زمین است ؛ کسی کـه ِ نخوانـــد عاشقی نمیداند

مــَن دلـــــــم بـَرای ِ یـــک عاشقــــــآنه نـــــآب لــَک زده است{-35
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 08:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست شما بگویید ، حتی اگر نشنوند . .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 17:46
+2
roya
roya

 
قابل توجه لنگیا:دقیق بخونیدلطفا:




یه سوال از لنگيا ببينم تا حالا براتون اين سوال پيش نيومده که با اينکه تيم شما سال 1342 تاسس شده ولي چرا تاريخ اولين دربي برگزار شده سال 47 بوده ؟ نه واقعا براتون سوال نشده ؟ خيلي خب من جواب سوالتونو ميدم :


لنگي جان اينارو بخون بعد بيا بشين به ما بگو دسته سومي .. آره عزيزم ما يک سال با يک توطئه از قبل برنامه ريزي شده مستقيم فرستادنمون دسته 3 ... و سال بعدش هم چون مشخص شد مسئولين چه گافي دادند مستقيم از دسته 3 برگردوندنمون به ليگ برتر ... اما اگه نميدوني بدون که اگه ما يک سال دسته 3 کشور بوديم .. شما 5 سال دسته 2 تهران تشريف داشتيد و آروزي صعود به ليگ دسته اول تهران رو 5 سال با خودتون به يدک ميکشيديد . شما در بين سالهاي 42 تا 47 اونجا ميزيستي ...
باشگاه الکي ورزشي پرسپوليس متعلق به شرکت سي آر سي در سال 1342 به دست علي عبده تاسيس شد .. در اون زمان اين باشگاه بيشتر در ورزش بولينگ ( بولينگ عبده ) فعال بود و يه تيم فوتبال سوراخ هم داشت که در دسته 2 تهران بازي ميکرد . پرسپوليس تيمي بود که 4 سال در رده دهم و يازدهمي دسته 2 تهران دست و پا ميزد و توان صعود به دسته اول رو نداشت و تنها بازيکني که از اون دوران باقي مونده محمود خوردبينه که چند وقت پيش سرپرست پرسپوليس بود ... در سال 1346 پس از انحلال باشگاه شاهين ... علي عبده که ميبينه تيمش توان صعود به دست بالاتر رو نداره از اين فرصت استفاده ميکنه و با التماس و عجز به مرحوم پرويز دهداري سرمربي وقت شاهين اکثر بازيکنان بزرگ اين تيم رو به پرسپوليس مياره همچنين اين تيم بي نوا براي تقويت بيشتر خودش بازيکنان ديگه اي رو از تيمهايي از قبيل کيان - شهباز و پيکان به تيم خودش اورد. .. و يک سال ديگه در دسته 2 فعاليت کرد و بالاخره سرانجام پس از 5 سال و به لطف بازيکنان اون تيمها و البته کناره گيري چند تيم دسته 2 تونست به ليگ دسته اول تهران صعود کنه ... و سرانجام پرسپوليس در سال 1347 اولين حضور خودش رو در ليگ دسته اول تهران جشن گرفت


حالا جوابتونو گرفتید؟

دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 10:06
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



زندگی فرصت بس کوتاهیست...

تا بدانیم که مرگ...

آخرین نقطه پرواز پرستو ها نیست...

مرگ هم حادثه است...

مثل افتادن برگ...

که بدانیم پس از خواب زمستانی خاک...

نفس سبز بهاری جاریست





دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 15:54
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یكشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شكست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می كند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.


فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 19:17
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
زندگی وقت کمی بود و نمی دانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمی دانستیم
حسرت رد شدن ثانیه های کوچک
فرصت مغتنمی بود و نمی دانستیم
تشنه لب ، عمر به سر رفت و به قول سهراب
آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 15:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است
دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 19:47
+1
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ