یافتن پست: #فرط

saman
saman
در CARLO
مامانم رفته مسافرت , خونمون از فرط شلوغی و کصافط , مثه خرابه های هیروشیما , بعد از انفجاره بمبه !
بابام : کاش یکی می اومد خونه رو حسابی تمیز می کرد , بیست تومن می ذاشتم کف دستش !
من : پول بده من تمیز می کنم !
بابام : لازم نکرده ! تو پول بده , خودم تمیز می کنم !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 15:29
+4
*elnaz* *
*elnaz* *

#صدایی که از جیب پالتوی من می آید از آن هیچ موبایل نداشته ای نیست دستان نیمه آهنی من است که دارد از بی کسی زنگ می زند...

آخرین ویرایش توسط eli20 در [1392/04/24 - 23:17]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 23:16
+2
saman
saman
در CARLO
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺻﺒﺢ ﮐﻼﺱ
ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ؛ ﻣﻨﻢ ﺧﻤﯿﺎﺯﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ،
ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺩﻫﻨﻢ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﯼ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ…
.
.
.
.
ﺍﺳﺘﺎﺩﻣﻮﻥ ﮔﻔﺖ:ﭼﯿﻪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯿﺎﺩ؟؟
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺟﺪﯾﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﺭﻣﺖ:|
.
.
.
ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻨﺪﻩ ۲ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎه بیهوش شدن!

منم اون درس 3 واحدی اوفتادم{-13-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:35
+5
NeDa
NeDa
از جمله چیزایی که منو به لبخند میاره اینه که یکی فقط و فقط و فقط بدی ها رو ببینه و هی فرط و زرت بروم بیاره،در چنین شرایطی عمرن که از خوبی ها حرفی بزنم که یه وقت خدایی نکرده طرف وقتی که خستش شد نره گورشو گم کنه: | انتر هم فوش خوبی: |اماکافی نی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:37
+6
saeed
saeed
دیگر ضربان قلبم را حس نمیکنم، کندترازآنی می زند که برای دم و بازدم خونی در رگهایم جریان یابد... چشمانم را بزور باز میکنم، نگاهم را میچرخانم چقدر لوله و سرم و سرنگ به این جسم بی جان وصل شده!!! صدای بوق دستگاه که نشانگر ضربان ضعیف قلب بی رمقم است را میشنوم!! چرا رهایم نمیکنید؟؟؟؟ چرا برای نفس کشیدن این میت سرگردان تلاش میکنید؟؟؟.... آزادم کنید، بگذارید روحم ازاین قفس تنگ رهایی یابد، چرا مرا با درد و رنج میخواهید؟؟ بگذارید آرامش یابم، من در طلب آرامشم...

آه که چقدر تشنه ام...خیلی.... لبهایم خشکیده است ترک آنها را از فرط تشنگی حس میکنم!!!کمی آب میخواهم ، آب ، آب،آب...اما صدای خشکیده در گلویم را کسی نمیشنود!!تنهایم تنهاتر از همیشه فقط من هستم و نفس هایی مصنوعی که آن را هم دستگاه میکشد نه جسم خودم... کاش از این تخت شکنجه نجاتم دهند، تختی که هر ثانیه جان کندنم را در آن حس میکنم...

با شما هستم سفید پوشانی که مدام گرد تختم میآیید میچرخید و به دستگاهها نگاهی می اندازید تا از زنده بودنم اطمینان یابید بگذارید بروم چرا باور نمی کنید نفس هایم با این مزخرفات بر نمیگردد.... نفسهایم را گرفته اند بر
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:54
+1
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
اینجا در دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفتن ٫
به جای اینکه گوسفند بدزدند ٫ به نی چوپان گوش میدهند و گریه میکنند
دیدگاه  •   •   •  1392/03/5 - 10:55
+4
ramin
ramin
اینجا در دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفتن ٫
به جای اینکه گوسفند بدزدند ٫ به نی چوپان گوش میدهند و گریه میکنند ...
دیدگاه  •   •   •  1392/02/30 - 18:54
+3
ramin
ramin
چوپان قصه ی ما دروغ گو نبود.. تنها بود... از فرط تنهایی فریاد گرگ سر می داد...افسوس كسی تنهایی اش را درك نكرد و همه در پی گرگ بودند... و در این میان فقط گرگ فهمید كه چوپان چقدر تنهاست...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/8 - 13:02
+6
sahar
sahar
چوپان قصه ما دروغگو نبود، اوتنها بود،وازفرط تنهایی فریاد گرگ سرمی داد،افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد،وهمه در پی گرگ بودند، دراین میان فقط گرگ فهميدكه چوپان تنهااست..؟!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 22:12
+8
☺SAEED☻
☺SAEED☻
اگه قراره فردا من فرطی بمیرم ، باید خنگ باشم دنیارو جدی بگیرم
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 09:26
+2
صفحات: 1 2 3 4 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ