یافتن پست: #فروخت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زندگی ما آدم ها حکایت یخ فروشی است

که از او پرسیدند

فروختی ؟

گفت : نخریدند، ولی تمام شد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 19:49
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همه چیز را فروختم
جز آن صندلی که جای تو بود
شاید…
آن روز که برگشتی خسته باشی..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 18:10
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دنیا رو چه دیدی ...
شاید روزی تو هم عزیز شدی دلکم
یوسف را هم ...
قبل از عزیز شدن فروخته بودن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 11:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همین الان به یه آگهی ماشین زنگ زدم ۱۵بار زنگ خورد ،
طرف با عصبانیت برداشت گفت وقتی برنمیدارم یعنی فروختم دیگه …
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفتم به سلامتی ایشالله خرج اعصابت میکنی دیگه ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 23:00
+2
be to che???!!
be to che???!!

چـــﮧ ڪسـے مے گـويدتنهـآ زَنآלּ تـَלּ مـے فُروشنـد

زَنآنـےرآ مـے شنآسَم ڪـﮧبــﮧ قيمَتــِ گَزافـے تَـלּ مـے خَرند

بـــﮧ قيمتــِ زِندگـے

بآنــو

تو مآنـدے بـــﮧ پآےآبرويتــبـــﮧ پآےفَرزندتــ

امآمَـردتو جِلـوه هآفروختــ و نگآه هآ خَـريد اززنآלּ هَـرزه

برآے توقيصـر بود و غِيرتــ

برآے زنآלּ خيآبآלּ ڪـوهے از هَـوس

تَنـےلَشبود روے تَختـ ازخَستگـے انزآل

و تو بـــﮧ عشقَش خَستگـے هآ رآ فرامـوشمـے ڪردے

طـے مے ڪردتنـــﮧعُريآלּ هَرزه هآ را

و تـو طـے مـے ڪشيـدے ڪـﮧڪدبآنوے خآنـــﮧ اشبآشـے

عَرق مـے ڪرد ازشُعلـــﮧ هآے هَـوس

و تو گَرمـآےشُعلـــﮧ هآي گآزرا بـــﮧ جآלּ مـے خَريدے

بَرآے لحظـﮧ اے لبخَنـدش

سآعتـ هآ ڪنـآرِ ميـز شآممُنتظـربودے

و او دَر حآلكثافت كاريبا مُنشـے اش بود

آرے اين استـ رآز آלּ حَلقــﮧ ڪـﮧفُــروغمے گُفتـ

حلقــﮧ بَردگـے ڪـﮧ تو بدستـ ڪردے...!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:33
+5
امیر قلی زاده
امیر قلی زاده
نباید دوست را به منافع شخصی فروخت
خیانت یعنی این :|
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:11 توسط Mobile
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
برایم مداد بیاور مداد سیاه می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها
نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان،
سیاهم کند
! یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را …
بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا
! یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم،
سرم هوایی بخورد
و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم می‌خواهم … بدوزمش به سق
اینگونه فریادم بی صداتر است! قیچی یادت نرود، می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود ! صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!
می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه می‌زنندم بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،
به یاد بیاورم که کیستم! ترا به خدا …
اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند
برایم بخر …
تا در غذا بریزم
ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم … و رویش با حروف درشت بنویسم
:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم من هر روز یک انسانم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:45
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.

نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.

غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.

تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.

تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن
یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.

تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است

تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است

تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.

و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:36
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

اگه فروختمت ناراحت نشو ، من آدم فروش نیستم ، گلفروشم .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 18:04
+3
saman
saman
عشق پاک آمدنی باشد و آموختنی نیست
عاشق دوست شرر دارد و افروختنی نیست
با تیغ دو ابرو دل اگر پاره شد آن دل
با سوزن و نخ پارگی اش دوختنی نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 18:01
+6
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ