یافتن پست: #فریاد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▐تا همیشه بودن

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▐تا همیشه دیدن را

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▐فریاد زدم

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▐از چشمت

▬▬▬▬▐ب
▬▬▬▬▐ا
▬▬▬▬▐ر
▬▬▬▬▐ی
▬▬▬▬▐د
▬▬▬▬▐م

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▐قطره قطره

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▐چون باران. . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 20:35
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم،
چه سیاه ئه به تن‌اش رخت عزا!
تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

نفس‌ام در نمی‌آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد!
کاش می‌بستم چشامو، این ازم بر نمی‌آد!


عمر جمعه به هزار سال می‌رسه،
جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه،
آدم از دست خودش خسته می‌شه،
با لبای بسته فریاد می‌کنه:

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

خواننده : فرهاد مهراد
ترانه سرا شهیار قنبری
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:32
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد, پس با تمام سکوتم دوستت دارم...!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:15
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مسخره است

وقتی سکوت می کنی

و منتظری کسی به فریادت برسد!

علیرضا مرندی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 11:40
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم

که گویا قبل از هر فریادی لازم است

-----------------------

من تمام هستی ام را با نبرد با سرنوشت

در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم

یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم

تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر ماندن همه صبر و قرارم رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:23
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!! بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ...هیچ کس نمی فهمه

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:35
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
به تیغم گر کشد دستش نگیرم

دگر تیرم زند منت پذیرم

کمان ابروی ما را گو بزن تیر

که پیش دست و بازویت بمیرم

غم گیتی گر از پایم در آرد

به جز ساغر که باشد دستگیرم

بر آی ای آفتاب صبح امید

که در دست شب هجران اسیرم

به فریادم رس ای پیر خرابات

به یک جرعه جوانم کن که پیرم

به گیسوی تو خوردم دوش سوگند

که من از پای تو سر بر نگیرم

به سوز ای خرقه تقوی تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 12:04
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
امروز هزاران بار با چشمانم گفتمت نفهمیدی ؟ نشنیدی ؟ تمام دوستت دارم هایی که گفتم پَر ؟؟؟ یعنی زبان چشمانم انقدر سخت است ! ای کاش می شنیدی فریاد چشمانم را......


دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 00:26
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
قصه نیستم که بگویی                     
نغمه نیستم که بخوانی                                      
صدا نیستم که بشنوی                                                    
یا چیزی چنان که ببینی                                                                  
 یا چیزی چنان که بدانی…

من درد مشترکم                            
مرا فریاد کن
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 01:32
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ