یافتن پست: #فریاد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
【وقتی وجــــ ـود آبــــ ـی تو را میبینم...
پر از حس تـــــ ـو می شوم...
در همهمه ی خاموشــــ ـی...
در برگ ریـــ ـز خاطـــ ـره ام...
می ریزد تمــــ ـام عاطفه ات ...
تا لب فریاد می کشانــــ ـم چشمانت را...
تا صــــ ـدای خشک آرامش من...
پر می زند قـــ ـدر تنهایی تـــــــ ـو...】
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 10:44
+2
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 21:47
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

در جهنم فریاد میزنم آتش دهید، از سر لج هم شده آبم دهند . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 18:33
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

فریاد من از داغ توست ، بیهوده خاموشم نکن ، حالا که یادت میکنم ، دیگر فراموشم نکن ، همرنگ دریا کن مرا ، یکبار معنا کن مرا . @NEGAR1992


3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 00:51
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
آی آدم ها که بر ساحل, نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب, دارد می سپارد جان
یک نفر دارد, که دست و پای دائم می زند, روی این دریای تند و تیره و سنگین
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره, جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موجِ سنگین را به دستِ خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشمِ از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راهِ دور دیده
آب را بلیعده در گود کبود و هر زمان بی تابیَش افزون
می کند زین آب ها بیرون گاه سر گاه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امیدِ کمک دارد
آی آدم ها که رویِ ساحل آرام, در کار تماشائید!
موج می کوبد به رویِ ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان وین بانگ, باز از دور, می آید:
آی آدم ها
آی آدم ها
آی آدم ها
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 13:08
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود ولی قایق نداشت

دلباخته سفر بود ولی همسر نداشت

حکایت کسی که زجر کشید اما ضجه نزد

زخم خورد اما زخم نزد

زخم داشت ولی ناله نکرد : گریه کرد ولی اشک نریخت

وفادار بود ولی وفاداری ندید

حکایت من حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا ذره ذره مردنش را کسی نفهمد

حکایت من حکایت غریبی بود .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 22:04
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند وقتیست

هر چه می گردم

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...

نگاهم اما ...

گاهی حرف می زند...

گاهی فریاد می کشد...

و من همیشه به دنبال کسی می گردم

که بفهمد یک نگاه خسته

چه می خواهد بگوید....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 19:43
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امشب صنما ! باز که افسانه شنیدیم
وصف لب تو از لب پیمانه شنیدیم
هر تاب سر زلف تو گویای حدیثیست
این راز نهان را همه از شانه شنیدیم
تا دیده به شمع رخ زیبای تو بستیم
آهنگ وفا از پر پروانه شنیدیم
آنشب که گره از سر زلف تو گشودند
فریاد و فغان از دل دیوانه شنیدیم
مشکل بود از کوی تو آسوده گذشتن
ما این سخن از ساقی میخانه شنیدیم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 19:42
+6
saman
saman
نمیدانم چرا دوست دارم بنویسم

بنویسم از این حس سرکوب شده


از این حسی که بغض به گلوم میندازد


از این حال غریب !!!
از این دلتنگی و تضاد تلخ!


از آن روزهای بی تکرار


از آن التهاب درون و از آن عشق دیر یافته


عزیز دورم! دور نزدیکم ! عزیز عزیزم !


با تو بودن به گونه ای و بی تو بودن به گونه ای دیگر است


تو را باید کجای روزگارم جای دهم ؟


که دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد !


که هیچ گاه از دستت ندهم ؟


تو را باید به چه نام بخوانم که بمانی و من ؟!


من کجای روزگارت خواهم بود؟


من با نگاهت حرفها دارم


مقصد هایی برای رسیدن


تو درد مشترکی ! مرا فریاد کن


باتو میشود همیشه عاشق ماند


تو از آن منی  و من بی تو ویرانه ای بیش نیم ...


بمان ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:52
+4
saman
saman

این شعر را برای تو می گویم


در یک غروب تشنه ی تابستان


در نیمه های این ره شوم آغاز


در کهنه گور این غم بی پایان


این آخرین ترانه لالاییست


که در پای گاهواره خواب تو


باشد که بانگ وحشی این فریاد


پیچد در آسمان شباب تو


بگذار سایه من سرگردان


از سایه ی تو دور و جدا باشد


روزی بهم رسیم که گر باشد


کس بین ما، نه غیر خدا باشد


من تکیه داده ام به دری تاریک


پیشانی فشرده ز دردم را


می سایم از امید براین در باز


انگشت های نازک و سردم را

(نجیب زاده)



دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:49
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ