یافتن پست: #فکر

عسل ایرانی
عسل ایرانی
بفرمایید شام امشب حاضره
8 دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 21:25
+10
امید
امید
به دکتر علی شریعتی گفتنند , استاد سیگار طول زندگی رو کوتاه میکنه , دکتر در جواب فرمود من به عرض زندکی فکر میکنم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 20:35
+6
ronak
ronak
در Romantic
دلتنگی من تمام نمی‌شود همین که فکر کنم من و تو دو نفریم دلتنگ‌تر می‌شوم برای تو.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 19:26
+6
ronak
ronak
در Romantic
گشتم ... هر جا را که به فکرم می رسید گشتم! گشتم میان خاطرات سوخته... میان حرف ها...میان نگاه ها ... نه نمی خواهم به زبانم حتی بیاورم... که نیست ، آن چه باید باشد و نیست... ولی مجبورم باور کنم... تو رفته ای... و من از پا افتادم... به همین سادگی..
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 19:12
+3
aB'Bas S
aB'Bas S
لزومی نداره من همونی باشم که تو فکر میکنی من همونی ام که حتی فکرش رو هم نمیتونی بکنی من کااااااااااملاً دیوونم شک نکن فقط برای خودم هستم...!!!!!!!!!! ... ... ... من..؟! چه دوحرفیه وسوسه انگیزیست..... این من! نه زشته زشتم، نه مهـربانِ مهـربانم....نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...! فراری از خانمهای آهن پرست و آقایییونِ مانکن پرست.... ... فقط برای خودم هستم...خوده خودم ! مال خودم ! صبورم و عجول!! سنگین......مغرور...قـانع....با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!! و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی ؛ هیچ ندارم راهت را بگیــر و بـــــــرو حوالی ما توقف ممنــــوع است...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 13:36
+6
zahra
zahra
[!] و تهرونیه دعواشون میشه، میبرنشون کلانتری. افسرنگهبان از تهرونیه میپرسه: اسمت چیه؟ یارو با بیخیالی میگه: فِری... افسره حسابی چپ و راستش میکنه، میگه: بی پدر فکر کردی اینجا خونه خالست خودمونی شدی؟ گفتم اسمت چیه؟ تهرونیه که حساب دستش اومده بوده میگه: فریدون قربان! افسره برمی‌گرده به [!] میگه اسم توچیه؟! [!] اسمش قلی بوده، یکم فکر میکنه بعد با ترس جواب میده: قولیدون!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 13:32
+9
zahra
zahra
نصفه شب از خواب پریدم ..... یه " هزار پا " داشت روی سینم به صورت کاملا پریودیک با فرکانس ثابتی حرکت میکرد ، من و میگی .....!!!! بلللللللند شدم رو هوا با یه حرکت فیلیپینی همینجور که داشتم دور خودم می پیچیدمو به لباسام چنگ مینداختم در اتاقو وا کردم پریدم تو هال ، ( یعنی تو اون لحظه اگه لینچان و جت لی و جکی چان با هم میریختن سرم ، ازم کتک میخوردن ، اصن کنترلمو کاملا از دست داده بودم ) . یه هاله ی ضعیفی از نور تو یه قسمتی از هال افتاده بود ، مثه یوز پلنگ خودمو رسوندم اونجا دیدم یه چیزی چسبیده به شلوارم ، مارو میگییییییی؟؟؟ با تمام قدرت با کف دست با پشت دست با مشت با آرنج همینجوری داشتم میکوبیدم به پام ، حالا منه بد بخت هم دستم درد گرفته بود هم پام ، ازون طرفم داشتم زهره ترک میشدم ، فکر میکردم این پاهاش گیر کرده تو شلوارم واسه همین کنده نمیشه ، آقا دورخیز کردم با پا رفتم تو دیوار تا له بشه ، دو سه تا غلتم روی زمین زدم تا کاملا پرس بشه ، یعنی حرکاتی کردم که یه گونگ فو کار حرفه ای از انجامش عاجزه ، بعد از اینکه خودمو آش و لاش کردمو دهن دستو پام سرویس شد پریدم چراغو روشن کردم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 13:14
+9
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟ دختر :بله ،شما؟ ناشناس : من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم !! شماره ناشناس بعدی : ناشناس : دوست پسر داری؟ دختر : نه نه اصلا ناشناس : من دوست پسرتم ... واقعا که ... دختر : عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!! ناشناس : خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 12:49
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خدایا بخاطر تما چیزهاییکه دادی و ندادی -دادی پس گرفتی -ندادی بعدا دادی -ندادی بعدا میخوای بدی -دادی بعدا میخوای پس بگیری-- پس گرفتی دوباره دادی -اگه بدی پس میگیری -پس گرفتی بعدا میخوای بدی - نداده بودی فکر کردی دادی شکر ( دعای هموطنان لر)
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 12:43
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ