حتی اگر خدا عقدمان را ببندد داغی لبت، جهنم من است حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند هم آغوشی با تو، هم خوابگی چرک آلودی ست حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد... فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس خاتون من حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم، یک بوسه یک نگاه حتی حرامم باد اگر تو عاشق من نباشی...
باران که میبارد ...باید آغوشی باشد ... پنجره ای نیمه باز ... موسیقی و مشروب... بوی خاک ...سرمای هوا ... باران که میبارد باید کسی باشد ...از جنسِ تو ... قدم های آهسته ...محو یکدیگر ...
دلگیر که می شوی دوست دارم تمام جاده ها چالوس من باشند ! مسیرت را به گردنم بیندازند ... تا بی آنکه از کوله ات، قدم به قدم برایم نشانی بیفتد ادامه ات دهم من، رد پایت را از سر راه نیاورده ام ! که با پاشنه هر سیندرلایی پایکوبی کنم من تو را با تمام بی کسی ام کشف کرده ام وقتی که چشم هایت نگهبان ِرشوه نگیر و خواب آلود ناشناخته هایت بود تو را دزدیدم از تقدیر و پیش خدا انکار کردم داشتنت را تا به بهانه ی عدالت خنده هایت را به مساوات تقسیم نکند ...