یافتن پست: #قدم

sahar
sahar
ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﺍﺯﻭﻥ ﺁﻗﺎﯾﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮐﻢ
ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﺸﯿﻨﻦ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ
ﻣﯿﺮﻥ ﻣﯿﭽﺴﺒﻦ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﻩ ﺩﺭ |:
ﻋﺎﺩﻡ ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺨﺎﺩ ﺑﮕﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﻭﻧﻘﺪﻡ ﻧﻤﯿﺨﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﯿﺎﺭﯼ!
... ﻋﺮﺿﻢ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﮐﻪ : ﺟﻨﺎﺏ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ
ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺗﻌﺎﺩﻝ !!
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻣﺖ ﻣﺜﻪ ﺑﭽﻪ ﻋﺎﺩﻡ ﺳﺮ ﺟﺎﺕ
ﺑﺸﯿﻦ |:
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺣﺪ ﻭ ﺣﺪﻭﺩ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯽ
ﺧﻌﻠﯽ ﻫﻢ ﻣﻤﻨﻮﻥ ! ﻭﺍﻻ
{-33-}{-25-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 00:25
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
نبودنت را پا برهنه قدم میزنم ، با زمین هم کنار نمی آید تاول این انگشت ها …
از اول هم می دانستم کفش تو تنگ است برای تنهایی بزرگ پاهایم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 13:13
+4
مهسا
مهسا


قدم زدن میخواهد . . .
در پیاده رو . . .
یک قدم تا . . .
پرواز با بوی ها . . .
و شدن با . . .
کمــی آرامــش میخـــواهد....


دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 22:57
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

آیا میدانید این زوج های عاشقی که روی ریل قطار و به سمت غروب خورشید قدم می زنند ...
یا تا حالا قطار سوار نشده اند یا اگه سوار شده اند دستشویی نرفته اند
یا اگه دستشویی رفته اند به سیستم دفع فاضلاب قطار دقت نکرده اند ؟


1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 14:15
+2
saman
saman
در CARLO
این داستان برای یکی از دوستام یونی خودمون پیش اومد

پرچم قیامدشت بالا



بعدک لاس به دختره گفتم جزوتو بده کپی کنم

کپی بسته بود بهش گفتم من وسیله دارم تو شهر میرم شمام بیاید که جزوه رو کپی کنم اونم گفت میشه دوستام هم بیان ؟؟!؟!

من گفتم شرمنده ماشین من کوپه هستش فقط واسه 2 نفر هستش !!!!

یهو یه نیش خند زد بعد رفت پیش دوستاشو پچ پچ کرد اومد که بریم

تو راه هی سوال میپرسید که اسمتون چیه و .... دوستاش به فاصله چند قدم قبل از ما میومدن ...

تا رسیدیم درب دانشگاه و رفتیم نزدیک ماشین

وقتی در وانتو باز کردم قیافه این بشر دیدنی بود یهو دوستاش شروع کردن به خندیدن

منم یهو زدم زیر خنده دختره هم 2-3 تا فحش داد جزوشم نداد رفت پیش دوستاش :|

منم کف زمین گاز میزدم :)))
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 12:50
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سلام

گم شدم در خود نمی دانم کجا پیدا شدم

شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

سایه ای بودم از اول بر زمین افتاده خوار

راست کان خورشید پیدا گشت نا پیدا شدم

ز آمدن بس بی نشان و وز شدن بس بی خبر

گوییا یک دم برآمد کامدم من یا شدم

نه، مپرس از من،زیرا که چون پروانه ای

در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

در ره عشقش قدم در نه، اگر با دانشی

لاجرم در عشق هم نادان وهم دانا شدم

چون همه تن دیده می بایست بود و کور گشت

این عجایب بین که چون بینای نا بینا شدم

خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی

تا کجاست آنجا که من سر گشته دل آنجا شدم

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان

من ز تاثیر دل او بیدل و شیدا شدم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:27
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من به خدا که ازخداغیرخدانمی خواهم

درددلم دوا بودازتودوا نمی خواهم

ساکن خلوت دلم بردرگل چرا روم

شاه جهان جان منم نان چوگدا نمی خواهم

برسردارعشق اوتا که قدم نهاده ام

دیرفنا گذاشتم داربقا نمی خواهم

روضه تراوحورهم نارتراونورهم

من به خداکه راضیم جزکه رضا نمی خواهم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:24
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
پاییز که شد به جرم کمکاری اخراجش کردند

رفتگری که عاشق شده بود و برگ ها را قدم میزد و جارو نمیکرد …
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 13:04
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

شهرمن غربت دیارم بی کسی اندکی بالاتر ازدلواپسی چند متری مانده تا اوارگی  ده قدم بالاتر از بیچارگی جنب یک ویرانه  می پیچی به راست میرسی درکوچه ای کز ان ماست داخل بن بست تنهایی و درد هست منزلگاه چندین دوره گرد خسته ووامانده از این ماجرادر همان اطراف می بینی مرا

دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 03:01
+8
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
عکس عشقم 3کینه خانم {-33-}

1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 17:22
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ