یافتن پست: #قصه

saman
saman
تو كه دستت به نوشتن آشناست


دلت از جنس دل خسته ماست



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي



دل ما رو بنويس



بنویس هر چه كه ما رو به سر اومد


بد قصه ها گذشت و بدتر اومد



بگو از ما كه به زندگي دچاريم


لحظه ها را مي كشيم نمي شماريم



بنويس از ما كه در حال فراريم


توي اين پاييز برگ فكر بهاريم



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي


دل مارو بنویس



دست من خسته شد از بس كه نوشتم


پاي من آبله زد  بس كه دويدم



تو اگر رسيده اي ما رو خبر كن


چرا اونجا كه تويي من نرسيدم



تو كه از شكنجه زار شب گذشتي


از غبار بي سوار شب گذشتي



تو که عشق و با نگاه تازه ديدي


باد ه بان به سينه دريا كشيدي



دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي


دل ما رو بنويس بنويس



بنويس از ما كه عشق و نشناختيم


حرف خالي زديم و قافيه باختيم



بگو از ما كه تو خونمون غريبيم


لحظه ، لحظه در فرار و در فريبيم



بگو از ما كه به زندگي دچاريم


لحظه ها را مي كشيم



نمي شماريم


دل دريا نوشتي



همه دنيا رو نوشتي


دل ما رو بنويس



دل ما رو بنويس
دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 11:28
+3
saman
saman

طاير دولت اگر باز گذاري بکند
يار بازآيد و با وصل قراري بکند
ديده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خوني و تدبير نثاري بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غيب ندا داد که آري بکند
کس نيارد بر او دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاري بکند
داده ام باز نظر را به تذروي پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاري بکند
شهر خاليست ز عشاق بود کز طرفي
مردي از خويش برون آيد و کاري بکند
کو کريمي که ز بزم طربش غمزده اي
جرعه اي درکشد و دفع خماري بکند
يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
بود آيا که فلک زين دو سه کاري بکند
حافظا گر نروي از در او هم روزي
گذري بر سرت از گوشه کناري بکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 09:47
+2
saman
saman

طاير دولت اگر باز گذاري بکند
يار بازآيد و با وصل قراري بکند
ديده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خوني و تدبير نثاري بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غيب ندا داد که آري بکند
کس نيارد بر او دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاري بکند
داده ام باز نظر را به تذروي پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاري بکند
شهر خاليست ز عشاق بود کز طرفي
مردي از خويش برون آيد و کاري بکند
کو کريمي که ز بزم طربش غمزده اي
جرعه اي درکشد و دفع خماري بکند
يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
بود آيا که فلک زين دو سه کاري بکند
حافظا گر نروي از در او هم روزي
گذري بر سرت از گوشه کناري بکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 09:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هیچکس...

ندانست چوپان قصه ها...

از فرط تنهایی" دروغ می گفت

اهاااااااااااااای..............

مردم

گوسفندان مرا نیزگــــــــــــرگ" خورد.!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 22:43
+5
saman
saman

ننشیند دگری غیر تو در خانه چشم


نکند خانه کسی جز تو به ویرانه چشم


قصه وصل به پایان مرسان دیده مبند


نظری کن سخنی گوی زافسانه چشم !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:43
+2
saman
saman
ای عشق من کو عهد و پیمانت؟

آواره شد مرغ غزل خوانت

نه کسی دمسازم شد

نه دلی همرازم شد، چه کنم؟

شاهد غمهایم همه شب سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

تا کی باید به نیمه شبها، بشمارم من ستاره ها را؟، بس کن دوری تو بیا

عشق و بی تابی ها، رنج و بی خوابی ها، تو بیا خوابم کن؛ آتشم، آبم کن

بشنو قصه تالخ شبهایم را، بشنو نغمه قلب تنهایم را

من  ای صبا  رفتن به کوی دوست ندانم

تو می روی به سلامت سلام ما برسانی

صدای من در ظلمت شب، در آسمانها پرگیرد

بیا که با تو این دل من، سرود عشق از سرگیرد

به خدا از کلبه من، نور و شادی رفته دگر

هر شب من منتظرم، با چشم تر

شاهد غمهایم، همه شب، سایه لرزانم

خاطره ها دارم به تو ای عشق گریزانم

(نجیب زاده)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:32
+4
be to che???!!
be to che???!!
 

كارم از يكي بود و يكي نبود گذشت،من در اوج قصه گم شده ام….!

...اين روزها بُرد با كسي ست كه بي رحم باشداز دلتــــ كه مايه بگذاري ســوخـــــته اي . . ....

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 14:00
+5
saman
saman

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن


[احمد شاملو]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 11:45
+5
saman
saman

یادت برایم همانند قصه سیگار پیرمردیست…


که سالهاست میگوید نخ آخر است……!!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 10:32
+4
saman
saman
آروم میخندی، باز عاشقـت میشم
زخمامو میبندی، باز عاشقت میشم
چشات مهتابه، دستـات آتیشه
اینجا کنار تو، دنیا تموم میشه
از گریه ‌ها خالی، تو حال خوشحالی
انگار جهان هیچه، عطرت که می ‌پیچه
آروم میـ‌خندی، بـاز عاشقت میشم
زخمامو میبندی، باز عاشقت میشم


ترانه قصه پریا

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 09:57
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ