آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند!
همانجایی که گفتند: یکی بود یکی نبود.


آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند!
همانجایی که گفتند: یکی بود یکی نبود.

چوپان قصه ما دروغ گو نبود تنها بود و از ترس تنهایی فریاد گرگ سر میداد.افسوس که فقط گرگها فهمیدند چوپان چقدر تنهاست !

پایانی برای قصه نیست چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند و نه گرگها سیر . . .

کاش میشد از میان قصه رویای تو

هیچگه بیرون نمی آمد دلم

کاش تا انتهای آسمان پر ز رویای تو بود این محفلم

کاش در تاریکی شب های من

نقش رویای تو نوری می کشید

آسمان پر از ستاره میشدو

بر سر تنهاییم خط میکشی

آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند!
همانجایی که گفتند: یکی بود یکی نبود.

شک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی که چنان بدانی…

من درد مشترکم

مرا فریاد کن...

هرچه می روم نمی رسم
می گویم نکند من کلاغ اخر قصه ها باشم!؟

يارو بعد از عمري ميره مو مي‌كاره، اسمش واسه حج واجب درمياد.

تو حرفت را بزن

چکار داری که باران نمی بارد

اینجا سالهاست که دیگر

به قصه های هم گوش نمی دهند

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی...

"من عشق هستم" I am Love داستان عشق بدون پیش شرط است و تقابلش با خانواده. گرچه داستان تکراری است ولی وقتی داستانی دائم تکرار می شود در دنیای واقعی، دنیای تخیلی چاره ای ندارد جز اینکه دوباره و دوباره سوال را تکرار کند؟ عشق و خانواده چقدر به هم ربط دارند؟ حالا دیگر دنیای تخیلی به قصه های عاشق شدنها کاری ندارد. حالا دیگر رومئو و ژولیت ها بی دردسر تر از گذشته ها به هم می رسند. موضوع این روزها عاشق ما