یافتن پست: #قصه

ronak
ronak
در Romantic
یادت را به دست قصه ها میسپارم و میروم شاید کسی تو را عاشقانه تر سرود
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 11:59
+4
رضا
رضا
قرارمان باشد وقت بیقراری دل تو آرامشم باش من تنهایت نمیگذارم تا آخر قصه ی ِ این دل ِ بیدل
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 12:06
+1
مهسا
مهسا
وقتی فقط به خاطرپری قصه،بخوای قهرمان داستان بش،آخرش چیزی نخواهی شد جزهمون کلاغی که به خونش نرسید..
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 23:32
+5
ali rad
ali rad
تو برو پیچک من فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن ، روی پیشانی من چیزی نیست ، غیریک قصه پر از بی کسی و تنهایی
دیدگاه  •   •   •  1390/11/4 - 21:03
+3
ronak
ronak
سلام اول بود شروع قصه ما به یادت هست پریزاده رویاها: (قرارمان باشد تا اخرینه فرداها) رفتی و شکستم داد تمام فاصله ها رها شدی از چرخش ساعت ها شکستم بعده تو تمام عقربه ها.. شب است و باز چشمک ستاره ها کجا بروم.. فراموش شود این خاطره ها ارزو بکن به جای فرداها بمیرم و زنده شود.. دوباره رویاها
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:42
+2
ronak
ronak
کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:03
+3
ali
ali
آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند همان جایی که گفتند: یکی بود و یکی نبود . . .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 21:20
+5
ali
ali
هرچه میروم ، نمیرسم ! گاهی با خود فکر میکنم نکند من باشم ، کلاغ آخر قصه ها !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 21:09
+4
ronak
ronak
و امشب را فقط امشب برای خاطر آن لحظه های درد کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن که من امشب برای حرمت عشقی که ویران شد برایت قصه ها دارم ...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 19:58
+5
ebrahim
ebrahim
inam texe ahange be khatere man az yas,too didgah
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 00:46
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ