یافتن پست: #لحظه

fereshte
fereshte
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم
بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما
برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست
دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 23:40
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ اینجا ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﺍﮔﻪ
کتیبه‏ ‏یا‏ ‏کامنتی ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺘﻮﻥ ﻛﺮﺩﻡ ﻳﺎ ﺑﻰ ﺍﺩﺑﻰ
ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺘﻮﻥ ﻋﺎﺩﺕ
ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﺗﻮﻥ ﺑﺮﻡ، ﻭﻟﻰ
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻳه ﺴﺮﻯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻭ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺷﺨﺼﻰ
ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﻛﻪﺑﺮﻡ .
ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯ ﻻﻳﻜﺎﺗﻮﻥ
ﻭ ﺍﺯﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﻬﻢ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﺩﺍﺩﻳﻦ، ﻭﺍﻗﻌﺄ ﺳﺨﺘﻪ ،
ﺁﺩﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻳﻰ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻩ ،ﻫﺮﮔﺰ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺘﻮﻥ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ،ﺣﻴﻒ ﺩﻳﮕﻪ ...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ
ﺗﻨﮓ ﻣﻴﺸﻪ، ﻫﻤﺘﻮﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﻣﺮﺍﻗﺐ
ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ 
.
.

..

.

ﻳﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺎﻥ؟

ﺑﻠﻪ؟

ﺑﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻠﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﻃﺎﻕِ ﻓﺮﻣﺎﻥ
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻛﻪ ﻣﺸﻜﻞ ﺣﻞ ﺷﺪ !
.... ﻭ ﻣﺎ
ﻛﻤﺎﻛﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﻫﺴﺴﺴﺴﺴﺘﻴﻢ !
ﺑﺴﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﻜﺎﺗﻮﻥ ﻭ ﭘﺎﻙ ﻛﻨﻴﺪ، ﻧﺮﻓﺘﻢ
ﺩﻳﮕﻪ ! ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ



ولی خداییش اگه میرفتم حال میداد بهتون.نه!؟

2 دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 22:29
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیلی لحظه ی تلخیه وقتی داری تو اتاقت میرقصی و آواز میخوونی یه دفه میفهمی یکی از اعضای خانواده داشته تمام مدت نگات میکرده |:رعایت کنید...تمام
دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 22:16
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …

دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 16:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من هر روز و هر لحظه نگرانت می‌شوم که چه می‌کنی ؟
پنجره‌ی اتاقم را باز می‌کنم و فریاد می‌زنم:
تنهایی‌ات برای من ...
غصه‌هایت برای من ...
همه بغض‌ها و اشک‌هایت برای من ...
بخند برایم بخند ...
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده‌هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم...


دیدگاه  •   •   •  1393/01/18 - 21:40
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ناب ترین لحظه های زندگی را، عشق می آفریند...

آنجا که مرا بی هوا می بوسی،


دیدگاه  •   •   •  1393/01/18 - 21:26
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

من سر جلسه امتحان:(به سبک آهنگ لیلا مازیار فلاحی)
_آقا چیزی نمونده امتحان شروع شه،الآنه که برگه پخش کنن
_چقد خوندی؟
_درس؟ هیچی
_خوب پس چیکار کنیم؟
_هیچی،فقط انقد وقت داریم که بنویسیم
_تو نمیخوای چیزی بگی؟
_آخه مال من یه کم خصوصیه
_هااا ، این نخونده حاجی این خصوصیه یعنی نخونده بابا
_بسم الله الرحمن الرحیم
_این نامه رو استاد فقط بخونه
این نامه رو استاد فقط بخونه
فقط میخوام که حالمو بدونه
مراقبا اطراف منو گرفتن
از دور صندلی هنوز نرفتن
استااااد دارن نقل و نبات میپاشن
تا مامان و بابام دویاره همصدا شن
استاد دلم واسه عمت تنگ شده
نیستی ببینی که سرش جنگ شده
نیستی ولی همیشه در خفایی
استاد من استاد چه بی وفایی
استااااد به عمت بگو شاگردام
پاسن که اون راحت بخوابه چشماش
پاسن که اون قلبش یه وقت نلرزه
نپره از خواب خوشش یه لحظه
اگه یه روز این نامه رو میخونی
دلم میخواد از ته دل بدونی
الآن دیگه به ته ترم رسیدم
مشروط شدم دیدی به برگه ریدم

دیدگاه  •   •   •  1393/01/18 - 20:51
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

یادمان باشد 


وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم


در برابرش مسئولیم...


در برابر اشکهایش


شکستن غرورش


لحظه های شکستنش در تنهایی


و لحظه های بی قراریش


و اگر یادمان برود


در جایی دیگر


سرنوشت یادمان خواهد آورد


و این  بار ما خود فراموش خواهیم شد

دیدگاه  •   •   •  1393/01/16 - 18:45
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باید توی یه جمع وقتی قلیون وسطه
یه داور در حدِ کولینا بذارن هر پنج دقیقه یه بار یادآوری کنه:
این لامصبو بچرخون..!
2 دیدگاه  •   •   •  1393/01/15 - 21:54
+5
mary jun
mary jun
slm
15 دیدگاه  •   •   •  1393/01/15 - 21:12
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ