یافتن پست: #لحظه

saman
saman
در CARLO
میگویـــند پرخاشگــر شده ام !
نه !
فقط هر کــس که لحظه ای یاد تو را از ذهــنم بگیرد
حتــی با یکـــ عطسه ی معمولــی
نمی خواهـــم سر به تنش بــاشد . . !
.
میگوینــد خوابــــ ندارم !
نه !
فقط منتظر توام . . .
میترســم چشم روی هم بگذارم و بیــایی . . .
… .
.
.
چیزیــم نیست !
.
موسیقــی آرام گوش میدهــم !
.
اصلا اتفــاق عجیبی نیفتــاده . . .
.
فقط انگــار
.
دارد بلایی سرم می آیــد !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 16:52
+3
saman
saman
در CARLO
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:27
+4
saman
saman
در CARLO

روزگاری خواهد رسید . . .

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی

دلت هوایم را خواهد کرد . . .
...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . .

به یاد خواهی آورد خنده هایم را . . .

به یاد خواهی آورد اشک هایم را . . .

به یاد خواهی آورد آغوشم را
. . .

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :
من آغوشت را می خواهم
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/18 - 15:02]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:01
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت وتو هر لحظه که از من دوری ، من به ویرانگری فاصله می اندیشم.در کتاب احساس واژ ه فاصله یک فاجعه معنا شده است. تو توانایی آن را داری که به این فاجعه پایان بخشی.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 11:24
+5
saman
saman
در CARLO

با کدوم رنگ سیاهی میشه تو عزات سهیم شد

با کدوم حرف تسلی میشه باز مثل قديم شد

با کدوم گريه زاري ميشه از ياد تو رد شد

با چه درسي ميشه بي تو زنده بودن رو بلد شد

باورم نميشه نيستي

باورم نميشه رفتي

اما باور كن هميشه

توي قلب من نشستي

توكه نيستي خاليه جات توي هر لحظه و هرجا

از تو عكس وخاطراتت مونده يادگاري اينجا

كاش ميشد يه بار ديگه ببينم تو رو كنارم

تا بتونم بدي هامو از دلت بيرون بيارم

كلي حرفاي نگفته مونده پشت بغض چشمام

ديگه گريه چاره ساز نيست بي تو دنيارو نميخوام

باورم نميشه نيستي

باورم نميشه رفتي

اما باور كن هميشه

توي قلب من نشستي...
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/18 - 10:32]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 10:31
+5
saman
saman
در CARLO
چهره ی عاشق را در مرداب دیدن , زیباست

گل تنهای عاشق را بین خار های فراوان دیدن , زیباست

تکه ابر مستی را بین آسمان دیدن , زیباست

نور محوی را در تاریکی ها دیدن , زیباست

لکه خون ها را بر روی زمین دیدن , زیباست

گریه چشمان بین باران دیدن , زیباست

همه چی زیباست به جز لحظه ای که بفهمی زشت چیست

زشت یعنی فرق بین روح های ما
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 09:48
+5
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
یه روز یکی بهم اس داد گفت :اگه گفتی من کیم؟
منم چند لحظه هنگیدم بعد جواب دادم :ببخشید پشتتون به منه نشناختمتون...!!!
یعنی مغز متفکرم
آخرین ویرایش توسط AsiyE در [1392/04/17 - 19:59]
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 19:55
+6
saman
saman
در CARLO
واژه ها مرا دلتنگ می کند


نگاه ها مرا دلتنگ می کند



کوچه ها خونه ها تمام لحظه ها



مرا دلتنگ می کند



و من با حرف به حرف نامت



دلتنگی ام را در میان قصه ها جار می زنم



و آخرین نگاه عاشقانه ات را



برای خود معنا می کنم



این روزها نه یک بار



بلکه هزار بار



دلتنگتر از همیشه ام



و باخود هجی می کنم



آخرین سکوتی را که



نام مرا به ساده ترین شکل ممکن



تکرار کرد



این روزها من



برای بودنت



برای خواستنت



برای نگاه کردنت



و برای بوسیدنت



دلتنگ می شوم



و به همین سادگی



برای تمام لحظه های با من نبودنت



دلتنگی می کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:51
+7
saman
saman
در CARLO
برایت خواهم نوشت

از ابهام لحظه ها

از تردید

از حجم مرگ آور نبودنت

از کسانی‌ که رد می‌‌شوند و بوی تو را می‌‌دهند

... برایت خواهم نوشت

از حدیث تلخ بغض‌های تا ابد

از قناعت به یک خاطره ، یک یاد

از صبوری من و جای خالی‌ تو و شب‌های من

برایت خواهم نوشت

حتی تو هم برای من نبودی...
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/17 - 17:41]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:40
+8
saqar
saqar
انـدوه كه از حــد بگــذرد جايش را مي‌دهد به يك بي‌‌اعتنايي مـزمـن !
ديـــگـر مـهـم نـيـســت : بــــــــــودن يا نـبـــــــــودن ؛ دوست داشـتــن يا نـداشـتـــن
آنـچه اهـمـيـت دارد كــــشــــداري رخـوتـنـاك حسي است كه،
ديگر تـو را به واكـنـش نمي‌كـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سكوت غـرق مي شـوي و نـگـاه مي‌كـني و نـگــــــــــاه…
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:11
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ