یافتن پست: #لحظه

saman
saman
در CARLO
تو را از من گرفتند ...

و حالا لحظه هاي من ،

گرفتار سکوتي سرد و سنگينند

و چشمانم که تا ديروز

به عشقت مي درخشيدند ،

نمي داني چه غمگينند ،

برايم چشم هاي تو ،

چراغ روشن شب بود ،

نمي دانم چه خواهد شد .

پر از دلشوره ام ...

بي تاب و دلگيرم ...

کجا ماندي که من بي تو

هزاران بار در هر لحظه مي ميرم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 09:05
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دست از سر ما بردار کنار تو نمیمونم
یه روز میگفتی عاشقم اما دیگه نمیتونم
تقصیر هیچکس دیگه نیست قصه ماتموم شده
حیف همه خاطره ها به پای کی حروم شده
دروغ میگفتی که برم از بی کسی دق میکنی
حرفاتو باور ندارم بی خودی هق هق میکنی
یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام
قسم میخوردی پیش من که جز تو عشقی نمیخام
دست خودم نیست که دیگه حرفاتو باور ندارم
این چیزا تقصیر تویه تلافیشو در میارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 10:53
+5
sara
sara
تو را آرزو نخــــواهم کرد ...

هیـــــچ وقت !

تو را لحظه ای خواهم پذیرفت ...

که خـــودت بیــــایی ...

بـــــا دل خـــودت ...

نـه با آرزوی من ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 10:25
+2
saman
saman
روی خاکستر خاکت خاطرات مونده یادگاری

تو رفتی و خاطراتت تو یاد من گذاشتی

نه دیگه طاقت ندارم سر خاک تو ببارم

واسه دوباره با تو بودن من همیشه بی قرارم

بیا پیشم تا دوباره با تو خاطره بسازم

نذار اون خاطراتت لحظه ها رو من ببارم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 10:13
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کاش وقتی آسمان بارانی است چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم لحظه ای را یا یکدیگر کنیم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:24
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
میان کوچه های انتظار
حیران مانده ام
به تمنای یک لحظه نگاهیت
کرکره چشمانت را بالا ببر
به خریداری نگاهت آمده ام
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:17
+5
saman
saman
در CARLO
اگر عشق نبود

به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟

کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبود

اگر کینه نبود

قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوند

یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد

من بی گمان

دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز

هرگز ندیدن مرا

آن گاه نمی دانم

به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 12:13
+5
saman
saman
در CARLO
یكی بودو یكی رفت و یكی نیز

تو این تنهایی ام طعم ِ غم انگیز

از این سرخی ِ لاله تا شقایق

دلم پَر پَر شده رو آب و قایق

دلم رنگ ِ نگاه ِ پر گلایه

تو همچون ماهی و من چون ستاره

دلم پر میزنه هر لحظه عاشق

دلم تنگه برات تو این دقایق

واسه بارون اشكامی تو لایق

تو رو دوستت دارم به این حقایق

تو اما میری و غم میشه تكرار

دلم رو میشكنه خدانگهدار .........
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 08:52
+2
saqar
saqar
در CARLO
حرفي واسه گفتن نداري...ساكت بودن رو به خيلي حرفا ترجيح ميدي...وميري تو لاك خودت از يه جايي به بعد...ازاينكه دوستت داشته باشن ميترسي ...جاي دوست داشته شدن ها توي تن وفكرو قلبت ميسوزه از يه جايي به بعد...فقط يه حس داري حس بي تفاوتي .نه از دوست داشتن ها خوشحال ميشي ونه از دوست نداشتن ها ناراحت ...از يه جايي به بعد...توي هيجان انگيزترين لحظه ها هم فقط نگاه ميكني...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 19:32
+6
saqar
saqar
در CARLO
اگه يه روز فرزندي داشتي بيشتر از هر اسباب‌بازي ديگه‌اي براش بادكنك بخر . بازي با بادكنك خيلي چيزا رو به بچه ياد مي‌ده . بهش ياد ميده كه بايد بزرگ باشه اما سبك، تا بتونه بالاتر بره .. بهش ياد ميده كه چيزاي دوست داشتني مي‌تونن توي يه لحظه، حتي بدون هيچ دليلي و بدون هيچ مقصري از بين برن، پس نبايد زياد بهشون وابسته بشه.. و مهمتر از همه : بهش ياد ميده كه وقتي چيزي رو دوست داره نبايد اونقدر بهش نزديك بشه و بهش فشار بياره كه راه نفس كشيدنش رو ببنده، چون ممكنه براي هميشه از دستش بده..
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 19:22
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ