saman
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند
... برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی...
saman
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند
... برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی...
saman
دعا کن دعام بگیره اگه حتی خیلی دیره
برای از تو گذشتن دل من دیگه اسیره
دعا کن دعام بگیره تو نری و بی وفا شی
دعا کن دعام بگیره نری و از من جدا شی
این تموم ماجرا نیست بی تو این لحظه ها خالیست
دعا کن دعام بگیره عشق من که ادعا نیست
بیا و به این شکسته بی ترحم باز تو رو کن
بیا با ناز قدمهات دلمو تو زیرو رو کن
عزیزم به جون چشمات عشق تو کرده اسیرم
بیا تا با چشم مستت کمی ارامش بگیرم
تموم خاطرت این شد یه دعا یه دنیا غصه
دلی که به انتظارت عمری منتظر نشسته
saman
یه دنیا بغض یه دنیا حرف و خواهش
یه تندیس غم و رنج یه نمایش
یه کودک خسته از کار فراوون
یه رویایی که گم شد تو خیابون
فشار زندگی دستای کوچیک
هجوم لحظه های گنگ و تاریک
بساط واکس و فرچه چرخ سیار
بساط التماس تکرار بسیار
سکوت و خستگی نگاه معصوم
از( اب بابا ) از این زندگی محروم
چقدر طعمش عجیبه این ترانه
دستای کوچیک و کار مردانه
saman
من اگه تنهات گذاشتم فکر نکن دوستت نداشتم
گاهی زندگی عجیبه بازیهاش پر از نشیبه
من و تو دل داده بودیم پای عشق وایستاده بودیم
ولی زندگی خطر کرد عشق مارو در به در کرد
توی لحظه های اخر خاطراتمنو تر کرد
اما خیسی چشاتم واسه عشقمون عزیزه
چشاتم خیلی صبورن گرچه مثل دریا خیسه
صدای سکوتت امشب منو اب میکنه هر دم
تو چرا چیزی نمیگی توی این شبهای سردم
اخر تقویم عشقت میدونم که نا تموم شد
همه ی روزای خوبت پای عشق من حروم شد
وقتی از پیش تو میرم زندگی برام تمومه
عزیزم خدانگهدار گاهی عاشقی حرومه!!!!
saman
از اینجا راهی نیست تا شک و بد بینی
من با توام اما من رو نمیبینی
دستات و میگیرم دنیات یخ بسته
انگار من نیستم اینجا تو این لحظه
saman
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند
... برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی...