یافتن پست: #لعنت

sara
sara
هى لعنتى!
بیا باهم بازى کنیم:
تو پاکت های خالی سیگارم را بشمار،
من هم،
“شماره غریبه هاى توى گوشى أت را...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 12:04
+7
alifabregas
alifabregas
هى لعنتى! بیا باهم بازى کنیم: تو پاکت های خالی سیگارم را بشمار، من هم، “شماره غریبه هاى توى گوشى أت را”
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 13:09
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

دنیاے بدون تو


شباهَت عَجیبــے با این غروب هاے لعنتـے دارد


دلـگیـر و دل گیــر و دل گیـر

دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 20:21
+7
-1
saman
saman
در CARLO
من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن...

حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب بعد حتما ً میگه :

الان اومدم بکشمِت... اَه لعنتی پتو داره نمیشه!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 12:42
+6
sara
sara
چه سخت میگذرد

این روزا که همراهش

هم پاییز باشد

هم ابر باشد

وهم غروب جمعه باشد

تمامش را این سیگآر لعنتی

میداند و می سوزد ...

اما این زندگی کآر خودش را میکند

واین زیر سیگآری

هی پر می شود

و هی خالی . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 10:59
+5
saman
saman
در CARLO
ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﮐﺎﻓﻪ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ
ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ
ﭘﺴﺮﻩ ﻣﺮﺗﺐ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ: ﺷﻤﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ
ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟
ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﻪ! ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺁﺧﻪ ﺗﺎﺯﻩ
ﺧﺮﯾﺪﻣﺶ ، ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﻣﺪﻟﻪ!
ﺩﺧﺘﺮ : ﺟﺪﯼ! ، ﻣﺪﺭﻧﻪ؟ ، ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺗﺶ
ﭼﯿﻪ؟
ﭘﺴﺮ : ﺁﺭﻩ ﺧﺐ ﻣﺪﺭﻧﻪ ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺗﺶ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺷﻌﻪ ﺁﻟﻔﺎﺑﺎ
ﻣﻦ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺗﻠﻪ
ﭘﺎﺗﯽ!
......ﺩﺧﺘﺮ : ﻭﺍﻩ! ﭼﻪ ﺟﺎﻟﺐ ! ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻩ
ﺳﺎﻋﺘﺘﻮﻥ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ؟
ﭘﺴﺮ : ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻟﺒﺎﺱ
ﺯﯾﺮﻧﺪﺍﺭﯾﻦ؟
ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﻠﻪ!! ﻣﻦ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺮ ﺩﺍﺭﻡ!!
ﭘﺴﺮ : ﺍﻭﻩ ! ﺳﺎﻋﺖ ﻟﻌﻨﺘﯽ!!
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻪ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 09:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دل نوشته یک دختر رو 10000تومانی

پشت ده هزار تومانی نوشته بود:

پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست یک شب مرا به دست صاحب خانه مان سپرد...

خدایا چقدر میگیری...!!که بگذاری شب اول قبر قبل از اینکه تو ازم سوال کنی من یه چیزایی ازت بپرسم؟


2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 16:04
+4
xroyal54
xroyal54
در CARLO
خندیدن خوب است....
گریه آدم را آرام میکند...
اما....
لعنت بر بغض....
بر بغض...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 17:59
+5
daniell
daniell
مطالبي که مي خونيد مکالمات تلفني واقعي ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مايکروسافت در انگلستان هست
*
مرکز مشاوره : چه نوع کامپيوتري داريد؟
مشتري : يک کامپيوتر سفيد...
*
مشتري : سلام، من «سلين» هستم. نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مرکز : سعي کردين دکمه رو فشار بدين؟
مشتري : آره، ولي اون واقعاً گير کرده
مرکز : اين خوب نيست، من يک يادداشت آماده مي کنم...
مشتري : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درايو ... هنوز روي ميزمه .. ببخشيد ...
*
مرکز : روي آيکن My Computer در سمت چپ صفحه کليک کن.
مشتري : سمت چپ شما يا سمت چپ من؟
*
مرکز : روز خوش، چه کمکي از من برمياد؟
مشتري : سلام ... من نمي تونم پرينت کنم.
مرکز : ميشه لطفاً روي Start کليک کنيد و ...
مشتري : گوش کن رفيق؛ براي من اصطلاحات فني نيار! من بيل گيتس نيستم، لعنتي!
*
مشتري : سلام، عصرتون بخير، من مارتا هستم، نمي تونم پرينت بگيرم. هر دفعه سعي مي کنم ميگه : «نمي تونم پرينتر رو پيدا کنم» من حتي پرينتر رو بلند کردم و جلوي مانيتور گذاشتم ، اما کامپيوتر هنوز ميگه نمي تونه پيداش کنه...
*
مشتري : من توي پرينت گرفتن با رنگ قرمز مشکل
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 12:39
+6
saman
saman
در CARLO
سکوت عجیبی دارد اینجا...

تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و

نوشته هایم که ...

با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟

دلم برایت تنگ می شود

وقتی می خواهمت

وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی

است دیوانه ام می کند گاهی ...

می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...

کاش اینجا بودی

درست روبروی من!

سکوت می کردیم و در آن سکوت

من جرعه جرعه از شهد نگاهت سیراب می شدم

کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند

کاش می دانستی دلم .....

دلم گرفته ….

خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:22
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ