یافتن پست: #لعنت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻃﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﻧﻮﺷﺘﻪ : " ﻟﻌﻨﺘﯿﺎ !.. ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﻮ
ﺑﺴﺘــــﻦ |:
ﺑﻌﺪ ﮐﻠﯽ ﻣﻠﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ:
+ ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﻧﮕﻮﻭﻭﻭﻭ !!
+ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍﺱ ﻣﯿﮕﯽ؟؟
+ ﺣﺎﻻ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟!
+ ﻧــــــــــــﻪ ! ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ!
+ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻣﻠﯽ ﺷﺪ، ﺭﻓﺖ |:
+ ﻣﻮﻗﺖ ﺑﺴﺘﻦ ﯾﺎ ﺩﺍﺋﻤﯽ؟؟
+ﻣﯿﺸﻪ ﻟﯿﻨﮏ ﺧﺒﺮﺷﻮ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ؟؟؟
ﻓﻚ ﻛﻨﻢ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﻳﻨﺎ ﺗﻮﺵ ﮔﻴﺮ ﻛﺮﺩﻥ ((((((((((((:
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:32
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عزیزم ..
برادر ..
داداش من ..
نامرررررررررررد ..!!
بی شعوری که آبنبات چوبی میسازی وسطش آدامس نمیذاری باشماااااااا هستم ..
2 ساعته نشستم لیس زدم این لعنتی رو به عشق اون یه تیکه آدامسه !
آدامس نبود وسطش ..
این درسته ..!!؟
آدمی تو ..!!؟
شرف داری تو ..!!؟؟؟؟
یعنی امشب سرتو راحت میذاری زمین میخابی ..!؟؟؟؟
اره ؟؟؟
آخه عمت چه گناهی کـــرده که تو برادر زادشی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:11
+3
saman
saman
در CARLO
من که پشت پا زدم به هرچه هست ونیست تا که کام او زعشق خود روا کنم لعنت خدا بمن اگر بجز جفا زین سپس به عاشقان باوفا کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 14:54
+3
saman
saman
در CARLO
من که پشت پا زدم به هرچه هست ونیست تا که کام او زعشق خود روا کنم لعنت خدا بمن اگر بجز جفا زین سپس به عاشقان باوفا کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 14:18
+4
parisa
parisa
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﺳﺖ
.
"ﻟﻌﻨﺘﯽ "
.
ﻣﺰﺭﻋﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ،
.
.
.
.
.
ﻫﯽ ﺷُﺨﻤﺶ ﻣﯿﺰﻧﯽ !!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 22:13
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
قسمتی از سفر نامه مارکوپولو:
شبی از شهری به نام قزوین میگذشتیم....
بگذریم...
خدا لعنتشان کند ! :))))))
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 01:57
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
چند وقت پیش یه شب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک ..
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !
...
به نظر حرفش منطقی میومد !
گفتم : خیلی پستی
..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...
گفتم چی شد؟؟
گفت : حاضری ؟
گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...
وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا
گفتم کجا؟؟؟
گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا
...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...
گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟
گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم
یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که
منو کشته !
راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .
به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !
تو این(باقیش تو دیدگاه)
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 23:50
+3
saman
saman
خاطره های لعنتی ! چرا ولم نمی کنین ؟
مث شناسنامه شدم که باطلم نمی کنین

یه دل پر از قصه دارم که بی خیال عالمه چشمای سردمو ببین

، مگه چیم از مرده کمه ؟

یه مهر باطل بزنین ، رو این شناسنامه برم برای این یه دونه مهر ،

یه عمره که منتظرم یه عمریه با زنده ها ، مرده گیمو سر می کنم

دارم نفس کشیدنو ، دروغی باور می کنم

من از صدای نفسام ، دیگه دارم خسته می شم

فقط یه پرونده بودم که تا ابد بسته می شم

خاطره های لعنتی ، ولم کنین دارم می رم شماها زندگی کنین ،

من دیگه باید بمیرم اگر کسی سراغمو از شماها گرفت،

بگین اون مث زنده ها نبود یه مرده بود فقط همین
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 16:04
+3
مهسا
مهسا
آهااااااااااااااای لعنتی اگه میبینی‌ هنوز تنهام ، بخاطر عشق تو نیست !

من فقط میترسم ..

میترسم همه مثل تو باشن........
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 17:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کمی رحم کن...لعنتی!

این طور که راه می روی.... به ناز......

شهر بیچاره می شود!!!


.........................."رضا کاظمی"..............
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 16:23
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ