یافتن پست: #لک

ronak
ronak
آرامــ تر بکوبــ آرامــ تر بکوبــ . به وقتــِ چشمــ هایتــ ، چند پلکــ به رفتنمــ باقی ستــ ...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 20:29
+3
sasan pool
sasan pool
سلام حضرات آیات.خوب هستین؟دیدی نزدیک بود من و گروگان بگیر .نزدیک بود یک دانشمند عمران پر پر بشه.برای من یک ایمیل آمد نوشته بود شما 1 میلیون 850 هزار دلار برنده شدین .برای یک بابای دیگه هم فرستادن البته مال ایران نبود .من و تو گفت طرف فرمشو پر کرد بعد فرستاد طرف جواب داد بیا آفریقای جنوبی پول تو بگیر.طرف هم با خانواده اش رفت.حالا گرو گان گرفتنشون گفتن 10 میلیون دلار بدین.من و اگه می گرفتن.چند میلیون دلار می خواستن؟من هم که دانشمند عمران هستم.کم الکی که نیست.=))=))=)):)):)):))
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 19:58
+1
ronak
ronak
خاطرت هست می گفتم چقدر دوستت دارم می گفتم دلتنگ تو ام به یاد داری روز هایی را که می گفتم دوری ات عذابم می دهد می گفتم همه هستی منی مگفتم نفسم به نفس هایت بسته است نه !!! می دانم که یادت نیست من بار ها وبار ها تک تک این جملات را تکرار کردم برای تو... اما چه سود که اگر صدها هزار بار هم گفته باشم شان.. تنها در خیالم بوده وبس... در مقابلت حرف زدن که سهل است نفس هایم را هم با تردید ادا می کنم... کاش می دانستی!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 19:52
+3
رضا
رضا
عکس چشمات پیشه رومه ، بغض عشقت تو گلومه صورتم از گریه خیسه ، دیگه کار من تمومه همه جا صدای جیغه ، چیزی نیست خوابی عمیقه روی دستای غریبم جای بوسه های تیغه
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 16:56
+2
gamer
gamer
مادر : نمی تواند جای دیگری برود آخر پیدایش می کنی غصه نخور! گفتم : آخه چطوری؟ اون پرنده ایی زیبا بود که پرواز کرد و رفت. مادر گفت برادرت گوش به بازیست ، بدل نگیر او عاشق پرنده تو بود نمی دانست پرنده قفس را دوست ندارد و خواهد پرید . باز هم باید شاد باشی که پنجره بسته بود . در خیالم صدای پرنده را آهسته شنیدم که می گفت : در قفس هستم ! دست دراز کن و مرا بردار دست دراز کردم و پرنده را برداشتم و به مادر نشان دادم. چه نرم و زیبا بود! آرام در گوش پرنده زمزمه کردم : عجب کلکی هستی!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 01:57
+4
مهسا
مهسا
هر روز تو دانشگاه میبینیم ۱۰۰ تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن، معلمشونم جلو، آوردن بازدید از دانشگاه ، مگه باغ وحشه اینا رو هر روز میارین بازدید! مملکته داریم؟{-15-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 22:54
+5
مهسا
مهسا
به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی! مملکته داریم؟{-39-}{-5-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 22:53
+5
مهسا
مهسا
طرف سوار اسب شده، عکسشو گذاشته فیس بوک، میگه اون بالاییه منم! مملکته داریم؟{-54-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 22:52
+5
مهسا
مهسا
واسه دوست دخترت شارژ می فرستی، بعد میگه تو بزنگ! مملکته داریم؟{-7-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 22:51
+5
پاراگلایدر
پاراگلایدر
این روزها داستانهای محبوبم آنهایی است که هیچ جور روی پرده سینما جای نمی گیرد. انگار آنقدر بزرگ و عمیق است که در هیچ پرده ای ، هیچ فکری، هیچ تخیلی جا نمی گیرد. یک شخصیت مستقل خاص دارد برای خودش. این روزها . فقط کلمه . فقط فکر. نه موسیقی هست نه اشک نه نگاه. فقط این کلماتند که توی ذهنت نقش می بندند تا داستان تو را باز بگویند. داستانی که فقط خاص توی خواننده است. کسی هست بتواند مسخ را بر روی پرده بیاورد؟ کسی هست خشم و هیاهو را بسازد آن طور که فالکنر تو را منقلب می کند؟ اصلا کسی را توان این هست که صد سال تنهایی را بر روی پرده سینما ببیند؟ ولی من هنوز سینما را دوست دارم. هنوز ساعت۵ صبح بیدار می شوم و در شور برنده شدن "جدایی نادر از سیمین" بالا و پایین می پرم و برای پیمان معادی عزیز ذوق می کنم. هنوز موسیقی فیلمهاست که توی ذهنم می ماند و نگاه خاص آن لحظه عاشقی. هنوز دوست دارم داستانهای محبوبم رافیلم کنند و من ببینمشان. هنوز نمی دانم کدامشان بهترند. انگار تنها می دانم باید داستانها را شنید. خواند . دید. انگار این حکایت است که مهم باشد....
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 20:18
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ