که بتوانم دوباره اشتباه کنم
اعتماد
اولین نشانهی ولنگاری است
برای من
که عادت دارم به ناف تو لم بدهم
سیگار بکشم
دنیا را آب برد
هوش از الکل ذهنام پرید
تقدیم به تو که واقعیت تمام آینه های زلالی نگاهم کردی و من شعله کشیدم.
نگاهم کردی و من آبی شدم. نگاهم کردی و آفتابی ترین سمت غزل گشتم.
نگاهم کردی و من شاعر شدم. بارانی ترین شاعر. دلداده ترین شاعر.
و من از نگاه تو تا خدا رفتم و به زیارت آسما نی ترین معبد آسمانها رسیدم . من زائر چشمان تو شدم .
زائر ضریح دریا . زائر دقایق آسمان . زائر حقیقت کهکشانها .و من زائر تو شدم .
زائر چشمهایی که تمام دنیای من شدند . چشمهایی که مرا به قله می رسانند .
چشمهایی نه از جنس غزل بلکه خود غزل. خود خود عشق . تمام تمام صداقت .
چشمهایی مثل چشمه سار ترا نه در سکوت شاعر. چشمهایی به رنگ دلهای بی ریا .
به شکل قشنگ حادثه ی عشق . چشمهایی شبیه خود اتفاق عشق.
به دیدن چشمهای تو که می آیم عجیب یاد آسمان می افتم و دلم پر پرواز میگیرد و مرا تا اوج تو پر می دهد .
به دیدار چشمهای تو که می آیم چنان در جذبه ی اهورائیت گم می شوم که زمان در ذهن خاطره ام نمی ماند.