.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الکی به طرفم بگم جدا شیم ،بعد بزنه تو دهنم دهنم پر خون شه بگه زر نزن کصافط عوضی خر بیا بغلم ! مال خودمی
اما از شانسم
طرف میگه اوکی هرطور راحتی
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه..
شاید بی غرور...
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفم.. نه کودکم..
بلکه پر از احساسم...
برای ثبت نام و فعال سازی حساب كاربری نیز وارد كرد یك شماره تلفن همراه الزامی می باشد كه این كار برای كاربران ایرانی غیر ممكن است.بدین ترتیب یاهو از ایران خداحافظی كرده و استفاده از آن برای كاربران ایرانی با مشكل مواجه خواهد بود. شنیده شده كه سرویس مسنجر این شركت موسوم به یاهو مسنجر نیز در ایران قطع خواهد شد.ذكر این نكته ضروریست كه دو شركت بزرگ گوگل و اپل پس از زیان های ناشی از تحریم ایران،نام كشورمان را از لیست تحریم خود خارج كردند.
"پنجره خیال "
تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم
وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...
اما...
بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...
بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...
و مرا در قلبت پیدا کنی!!!
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!
قرارمون فصل انگور
وقتی شراب شدم بیا
تو جام بیاور
من جان
بروم تادر میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هرکه دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
تو مثل حادثه ی عشق ناگهان و زیبایی
شبیه صبح گل سرخ دلفریب و رویایی
تو نا گهانگی شعر را سبب هستی
دلیل عصمت این واژه های شیدایی
دوباره پلک غزل می پرد خمار آلود
دوباره دست دلم را بگیر دریایی !
بگیر و از عطش چشم خود شرابم ده
مرا که سهم توام یادگار تنهایی
تو سر نوشت منی ای سرشته با غزلم!
که بیت بیت مرا کرده ای فریبایی
به جرعه جرعه ی چشمت که تشنه خواهد ماند
تمام دفتر من بی تو ای مسیحایی
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون
(دکتر شفیعی کدکنی)