اون روزها یه عده با #چادرهای-مامانشون خاله بازی میکردن...
یه عده دنگی دنگی توپ دو لایه میخریدن
مامانهای مهربون با #آب-سرد کهنه بچه میشستن..
بوی نون و نارنگی تو کیفهای مدرسه....
همه چی #خوب پیش میرفت تا اینکه...
تا اینکه #بـــــــزرگ شدیم
مامانم خطاب به بابام : یه چیزی شده نمی تونم بهت بگم ، خـــیلی عصبانی ام.
بابام : اوکی ، چایی میریزی برام لطفا
مامانم : چرا نمی پرسی چی شده ؟
بابام : خودت یک ساعت دیگه میایی میگی
مامانم
من )))))))
روانی تعادل نداری ؟
1392/04/31 - 02:35باز دیگه چرا ایگنور کردی؟
من باهات کاری ندارم ایگنور نکن
ravani amate bi tarbiate porro.aslan man injori hal mikonam.betoche?????
1392/04/31 - 02:37من نمیخوام کسی ایگنورم کرده باشه ضد حاله
1392/04/31 - 02:39بخدا باهات کاری ندارم
اگه حتی نگات کردم ایگ کن
الان درم بیار از ایگنور
babate harfi ke zadi ozr khahi kon
1392/04/31 - 02:41ببخشید معذرت میخوام
1392/04/31 - 02:42