یافتن پست: #مامان

binam
binam
دخترعموم واسش خواستگار پیدا شده اونم 2تا
مامانش رفته به عموم میگه
واسه دخترمون خواستگار میخواد بیاد!
عموم اصن نپرسید کی هست از کجاست؟
یدفه برگشت گفت
فعلا که ماه رمضونه نیستیم داریم میریم مهمونی خدا
باشه بعد از عید فطر
من :|
دختر عموم :(
زن عمو {-36-}
عموم{-26-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/21 - 00:59
+5
saman
saman
در CARLO
مامانم میگه : پسرم همینجوری که نشستی پا اینترنت این تخم مرغارو هم بذار زیرت جوجه بشن…



احساس مسئولیت که نداری حداقل حس پدری رو تجربه کن :|

:|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 13:08
+6
saman
saman
در CARLO
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﺩﺧﺘﺮ یکی اﺯ اﻗﻮاﻡ ﺑﺮای من:
.
.

.

ﻗﺪﺵ اﻧﺪاﺯﻩ ﺧﻮﺩﺗﻪ ، ﻫﻴﻜﻠﺸﻢ ﺷﺒﻴﻪ ﺧﻮﺩﺗﻪ … ولی ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ :|
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/20 - 13:05]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 13:05
+6
saman
saman
در CARLO
دختر عمه ام برگشته به مامانش ميگه مامان چرا بلوتوثت روشنه؟

عمه ام با اعتماد به نفس كامل ميگه خب اگه روشن نباشه كه اس ام اس نمياد،يهو كل فاميل با هم رفتن رو هوا!
عمه ست ما داريم؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 11:12
+4
saman
saman
در CARLO
دو تا دختره داشتن با خاطرات لاغریشون واسه هم افه میومدن...
اولی می گه من اونقدر لاغر بودم که
وقتی می رفتم حموم مامانم با یه چیزی روی چاه رو می پوشوند تا من توی چاه نیفتم.... !!!
دومی می گه این که چیزی نیست،
من یه بار یه آلبالو رو باهسته قورت دادم، همه ی فامیلامون میگفتن چند ماهه حامله ای؟
{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 09:19
+3
saman
saman
در CARLO
دختر خالم حاملس اومدم شیرین زبونی کنم ببینم بچش پسر یا دختر

گفتم حالا مامان شدی یا بابا

خیلی ضایع شدم {-16-}

نه؟؟؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:53
+3
saman
saman
در CARLO
ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ xXx:
ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ

ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ۱۶ ﺳﺎﻟﮕﯽ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ |:

ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺑﺮﻭ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺕ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ۲۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ((:

ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﮐﯽ ﻫﺴﺖ ! ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ! ﮐﺠﺎ ﺩﯾﺪﯾﺶ؟

قربون همه مادرا که فقط کافیه تو چشات نگاه کنه بفهمه چته

به افتخارشون ♥
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:50
+5
ساناز
ساناز
پس کی نوبت من میشه ؟؟؟ {-10-}
هی میام سر میزنم ببینم برنده شدم یا نه ...
این یه تهدید هست دقت کن که اگه دفعه بعد نوبت من نباشه و برنده نشم به همه میگم از مامانت مث سگ میترسی آبروتو میبرم {-39-}
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:44
+9
saman
saman
در CARLO
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/15 - 15:37]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 15:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مکالمه چند وقت پیش من و مامانم :اگه خالت زنگ زد گوشیو برندار!
_واسه چی؟؟؟
_آخه میخواد خبر مرگ خواهر شوهرشو بده
_خب چه ربطی داشت؟!
_آخه من هنوز در جران نیستم، اگه منم بفهمم نمیتونم امشب برم عروسی!!!!!!
:|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:34
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ