یافتن پست: #مامان

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به مامانم گفتم:
.
.
.
.
خارجیا به سوپ میگن استارتر نه شام!
گفت :بابات خارجیه یا عمه گور به گور شدت...؟
اصلن لزومی هم نداشت به عمم اشاره کنه ها!
صرفا خواست بهش بگه گور به گور شده!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 17:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مورد داشتیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دختره با مامانش از جلوی مغازه ایزوگامی رد میشن، دختره میگه مامان من ازین لواشک متری ها میخوام.
.
مامانشم گفته بیا بریم دخترم، تو که تحصیلکرده هستی چرا؟؟؟؟ اینا غیر بهداشتیه!!!!!

همچین موجودات بامزه ای هستیم ما...!!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/16 - 16:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اگه یه روز مامان شدم

دختر داشتم

به دخترم میگم : ببین عزیزم

یه وقت اگه بزرگ شدی

اگه خوشگل شدی

اگه به سن ازدواج رسیدی

اگه دیدی چند نفر میخوانت

اونیو انتخاب نکنی که ماشینش خفنه ها
اونیو انتخاب نکنی که باباش پولداره ها
اونیو انتخاب نکنی که سرش شلوغه ها
اونیو انتخاب نکنی که میگه بیا خونمونا
اونیو انتخاب نکنی که همش اشکتو در میاره

اونیو انتخاب کن که قلبشو بهت هدیه میده
اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته سریع لباساشو میپوشه میره بیرون
اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته فقط اخم میکنه
اونیو انتخاب کن که مامانشو بهت نشون میده نه تخت خوابشو
اونی که شاید ساعت رولکس نخره واست،ادکلن گرون نخره واست، ولی تولدت دل تو دلش نیست
اونی که بلد نیست دروغ بگه ، اگه دروغم بگه انقدر ناشیه که زود میفهمی
یه وقت ولش نکنی بری با یه پولدارتر مامان جون

وقتی سرت غر میزنه وقتی به آرایشت گیر میده ول نکنی بری با یه بی غیرت بگی باهات آرامش ندارم
وقتی پولش تموم میشه عاشق حساب بانکیه اون یکی نشی
نگاه نکن با بیخیالی فوتبال میبینه،شاید میخواد چشای خستشو نبینی....

اونیو انتخاب کن که از بین همه میخواد فقط با تو باشه....
دخترک نازم ؛ برات بهترین آرزو میکنم
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 22:32
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زنگ زدم خونه خاله م گودزیلاشون تلفن رو برداشته
میگم مامان خونه س؟ میگه آله داله گریه میتونه
میگم بابات کجاست؟میگه لفته کلانتلی
میگم داداشت کجاست؟ میگه لفته بیمالستان
میگم چرا؟
میگه : اخه من گم شدم!!!
میگم کجایی مگه؟ میگه ژیر تخت!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 21:39
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
دختر 6 ساله كه سرطان داشت هنگام ورود به اتاق عمل به پرستار گفت:
.
.
.
.
من مامان بابام پول ندارن ميشه الان بميرم؟!
شفاي همه مريضا
.
ღ•*•ღ لایک پیج یادتون نره ღ•*•ღ
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 19:27
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیدین تو این تبلیغا وقتی آخر شون زنه کارشون تو آشپزخونه تموم میشه بچه ها میدوئن میپرن تو بغل مامانشون؟؟
عاقا ما هم اومدیم اینکار رو بکنیم مادرمون ترسید همچین با لگد زد شیکمم با کمر رفتم تو دیوار مهره های شیش و هشتم از حلقم زدن بیرون
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 15:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز کیبوردمو باز کردم داشتم تمیزش میکردم دختر داییم
سه سالشه اومد کنارم ازم میپرسه : این
چیه ؟
می گم : کیبورده
می گه : من نبردم !
می گم : کیبورده !
می گه : من نبردم !!
می گم : ، ، کیبورد
با گریه پا شد رفت پیش مامانش میگه : مامان بخدا من
نبردم ...
یعنی کیبوردو کوبوندم تو سرم !
مامانم اومده میگه : صدای چی بود ؟
میگم : کیبورده
مامانم میگه : بس کن دیگه خجالت بکش نه اون بچه برده ، نه
من ، نه کس دیگه ای ! خودت گمش کردی ! تو همین
اتاقه ! پاشو خوب بگرد !!!
هیچی دیگه از ظهر تا حالایه تیم ‌تجسس حرفه ای دارن
دنبالش میگردن:|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 14:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻻﺵ ﻋﻘﺐ ﻣﻮﻧﺪ !!
ﻓﻘﻂ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺗﻤﺮﮐﺰﺷﻮ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﭘﺎﯼ ﺏﭽﻪﺍﺵ ... ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ
ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺑﺎ ﻭﻗﺎﺣﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ: " ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯽ ... ﺗﻮ ﺟﺎﻣﻌﻪ
ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﯽ !! "
.
.
ﺏﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻇﺮﺍﻓﺘﺶ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﺍﺵ ﯾﻪ
ﻭﻗﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﯿﺎﺭﻩ ...
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﭽﻪﺍﺵ ﺑﺎ ﻭﻗﺎﺣﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ : " ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﯽ ... ﺗﻮ ﮐﻪ
ﻫﻤﺶ ﺳﺮﮐﺎﺭﯼ !! "
.
.
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭﺍ، ﭼﻪ ﺷﺎﻏﻞ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ
.
.
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﺬﺍ ﮐﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻏﺬﺍ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺳﯿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻪ ...
.
.
ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻣﺎﺩﺭﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺴﺎﺯ
ﮔﻔﺘﻢ : "ﻣﻦ ﺑﺎﻣﺎﺩﺭﻡ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯿﺴﺎﺯﻡ ........ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮﻣﯿﺴﺎﺯﻡ ....... "
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:42
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سرزده رفتیم خونه یکی از آشناها
بچه صاحبخونه گفت : عمو ما میدونستیم شما میاین خونمون
گفتم : عزیزم ازکجا می دونستین ؟
جواب داد : مامانم چای آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابام
بابام گفت الان یه خری میاد خونمون
:|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:31
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
زینگ زینگ: دختر بچه گوشی رو بر میداره

سلام: بله؟

سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!

دختر: نمیشه!

مرد: چرا؟

دختر: چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!

سکوت

مرد: بابایی ما که عمو حسن نداریم!

دختر: چرا داریم. الان پیش مامانه.

مرد: ببین عزیزم. اینکاری رو که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!

دختر: چشم بابا

چند دقیقه بعد

بابا جون گفتم.

خوب چی شد؟

هیچی. همین که گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون

همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا

تکون نمیخوره دیگه!!؟

خوب عمو حسن چی؟

دختر: عمو حسن از پنجره پرید تو استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی

کرده بودی یه صدای بامزه ای داد که نگو! هنوز همونطور خوابیده!

مرد: استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ****8875 نیست؟

دختر: نه!

مرد: ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم

باشه خداحافظ

:|

خخخخخخخ{-7-}{-18-}{-33-}
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/13 - 15:23
+1
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ