یافتن پست: #مرا

roya
roya
تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی 

هزار گلشن دل را به یک بهانه گرفتی
 

مرا دلیست که هرگز به دلبری نسپردم 

در این خرابه ندانم چگونه خانه گرفتی
 

من آن کبوتر پروازی ام که رام نبودم
 

مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی 

به برق خشم براندی به ناز چشم بخواندی
 

ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتی 

جوانه ها به دلم از نسیم عشق تو سر زد 

شدی چو اتش و در نطفه ای جوانه گرفتی 

بهای ناز تو جان بود اگر دریغ نکردم 

در این معامله هم بارها بهانه گرفتی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 15:59
+2
roya
roya
آرام میروم آنچنان آرام که ندانی کی رفته ام...

اما وقتی جای خالیه مرا ببینی آنچنان سخت رفته ام... 

که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی

 



دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 15:25
+2
xroyal54
xroyal54

روزي حضرت عيسي از صحرايي مي‌گذشت.
در راه، به عبادت‌گاه عابدي رسيد و با او مشغول سخن گفتن شد.


در اين هنگام، جواني كه به كارهاي زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا مي‌گذشت. وقتي چشمش به حضرت عيسي و مرد عابد افتاد، پايش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ايستاد و گفت:


«خدايا! من از كردار زشت خويش شرمنده‌ام، اكنون اگر پيامبرت مرا ببيند و سرزنش كند، چه كنم؟! خدايا! عذرم را بپذير و آبرويم را مبر!»


چشم عابد كه بر جوان افتاد، سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! مرا در قيامت با اين جوان گناه‌كار محشور مكن!»


در اين هنگام خداي برترين به پيامبرش وحي فرمود كه: «به اين عابد بگو ما دعايت را مستجاب كرديم و تو را با آن جوان محشور نمي‌كنيم. چه، او به دليل توبه و پشيماني، اهل بهشت است و تو، به علِّت غرور و خودبيني، اهل دوزخ!»


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 21:51
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



این روزها بیشتر از هر زمانی دوست دارم خودم باشم !! دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم و نه هراس از دست دادن را ..... هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد دلم هوای خودم را کرده است ... همین...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 18:03
+2
sajad258
sajad258
در آغوش که سر کردی
در آن شبها که یارت بود
که چشمم تا سپیده دم
به دل در انتظارت بود
به تو عمری وفا کردم
دریغا بی وفا بودی
چه شبها بی تو سر کردم
تو آن شبها کجا بودی؟
دلم را بردی و رفتی
برو عاشق مرا کم نیست
تو شمع بزم اغیاری
دلم در تاب این غم نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 15:56
+6
nanaz
nanaz
مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندازد
طعنه های دیگران است...
شاید اگر این " دیگران " نبودند...
تو زودتر از اینها
برای من مرده بودی..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 14:11
+5
nanaz
nanaz

باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد

غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست.....

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 13:55
+4
nanaz
nanaz

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!

آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!

... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!

باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !

قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است

پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !

سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !

حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!

[​IMG]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 13:44
+4
نیما مرادی
نیما مرادی
سلام. من نیما مرادی هستم، از اعضای جدید ... :)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 13:21
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پشت این شیشه که دنیای مرا به همین عادت و تکرار تنزل داده ست  
بی کرانی ست پر از تجربه های تازه کاش
فریاد کمک خواهی این ماهی تنگ میتوانست از این شیشه فراتر برود

دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 21:07
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ