یافتن پست: #مرا

محمد
محمد
اگر مراد تو اي دوست نامرادي ماست

مراد خويش دگر باره من نخواهم خواست

عنايتي كه تو را بود اگر مبدل شد

خلل‌پذير نباشد ارادتي كه مراست

ميان عيب و هنر پيش دوستان قديم

تفاوتي نكند چون نظر به عين رضاست

مرا به هرچه كني دل نخواهي آزردن

كه هرچه دوست پسندد به جاي دوست رواست

هزار دشمني افتد ميان بدگويان

ميان عاشق و معشوق دوستي برجاست

جمال در نظر و شوق همچنان باقيست

گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

مرا به عشق تو انديشه از ملامت نيست

اگر كنند ملامت نه بر من تنهاست

غلام قامت آن لعبت قباپوشم

كه از محبت رويش هزار جامه قباست

بلا و زحمت امروز بر دل درويش

از آن خوش است كه اميد رحمت فرداست
دیدگاه  •   •   •  1391/01/7 - 19:36
+4
پاراگلایدر
پاراگلایدر
سامانه پیام کوتاه تهران پارا به مناسبت عید نوروز افتتاح شد.
شما می توانید برای دریافت اخبار در حوزه پاراگلایدر و پاراموتور یک پیام کوتاه با متن اشتراک
به شماره سامانه : 10000309681911 ارسال فرمائید تا از این پس اخبار حوزه پاراگلایدر و پاراموتور
این سایت را بروی گوشی همراه خود دریافت نمائید. [لینک]
6 دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 22:19
+6
سحر
سحر
گاهی دلم می خواهد...
وحشیانه غرورت را پاره کنم!
قلبت را در مشتم بگیرم و بفشارم.
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 21:19
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
می ترسم می ترسم از این خواب که هر لحظه مرا دورتر می برد و هرچه بیشتر شانه هایم را تکان می دهی بیشتر خواب ساعتی را می بینم که در گورستان زنگ می زند ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 20:33
+1
reza
reza
خوش به حال باد..
گونه هایت رالمس میکندوهیچکس از او نمیپرسدباتو چه نسبتی دارد..
ای کاش مراباد می افریدند...
همانقدربخشنده و ازاد..
وکاش قبل از انسان بودنت تورابرگ درختی خلق میکردند..
عشق بازی برگ وباد را دیده ای؟؟؟
درهم میپیچند وعاشق تر میشوند...
به خیالم نطفه ی سیب را به وقت عشقبازی برگ و بادبسته اند...
تقدیم به تو...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 18:21
+3
مهسا
مهسا
دغدغه های فکری یک پسر ایرانی ! دیدگاه !!!{-18-}{-7-}{-2-}{-32-}
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 18:02
+5
Alireza
Alireza
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم


از زن و غر زدن روز و شبش آزادم


نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 17:49
+4
reza
reza
قلب مرا میان غمت جا گذاشتی

تا در حریم غربت من پا گذاشتی

رفتی و در سکوت تماشا نموده ام

تنهایی ‌‌ِ مرا تو چه تنها گذاشتی



رفتی و سهم عشق برای دل تو بود

سهمی برای این دلم آیا گذاشتی ؟



یک بغض کال، یک سبد از درد بی کسی

سهم من غریب که اینجا گذاشتی



گفتی بهار می رسد اما دروغ بود

در قلب من غمی چو اهورا گذاشتی



مجنون دیگری شدی و دشت پیش روت

من را میان غصه چو لیلا گذاشتی



گفتی که از بهشت نصیبی نبرده ای

آن را تمام گردن حوا گذاشتی

یک قطره اشک سهم من از روزگار شد

در لحظه ای که پای به دنیا گذاشتی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 14:07
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
خواسته های شیطان از خدا بعد از رانده شدن از بهشت
شیطان گفت: من در برابر عباداتم 7 حاجت دارم آنها را برای من برآورده کن.
درخواست اول:
شیطان گفت: خواسته اول من آن است که اجازه دهی من تا روز قیامت زنده بمانم و مرگ به سراغ من نیاید!
درخواست دوم:
شیطان گفت: این که خدایا از تو می طلبم که در مقابل هر یک از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا کنی که من بتوانم آنها را فریب دهم.
درخواست سوم:
شیطان گفت: خدایا از تو می خواهم که مرا در بدن اولاد آدم با خونی که در رگهای او جریان دارد جریان دهی که از هر جای بدن او بخواهم داخل شوم و بتوانم او را منحرف کنم و به انجام معصیت بکشانم.
درخواست چهارم:
از تو می خواهم که فرزندان آدم من و فرزندانم را نبینند ولی ما آنها را ببینیم به خاطر اینکه بهتر بتوانیم فرزندان آدم را وسوسه کرده و به انحراف بکشانیم.
درخواست پنجم:
خدایا از تو می خواهم این قدرت را به من بدهی که به هر صورتی که بخواهم بتوانم مجسم شوم.
درخواست ششم:
شیطان گفت: پروردگارا! از تو می خواهم تا روح در بدن اولاد آدم است من بر آنها مسلط باشم و آنها را به انحراف بکشانم.
درخواست
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 02:19
+6
-1
مهسا
مهسا
از قلمراد می پرسن آرزوت چیه؟ میگه: دکتربشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم: متاسفم!!!!!!!!!!!{-54-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 23:00
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ