یافتن پست: #مرا

ebrahim
ebrahim
مجنون و مرد نمازگزار روزي مجنون از سجاده شخصي شخصي عبور مي کرد. مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نياز باخدا بودم تو جگونه اين رشته را بريدي؟ مجنون لبخندي زد و گفت:عاشق بنده اي هستم و تو را نديدم و تو عاشق خدايي و مرا ديدي!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/12 - 23:59
+2
vahid lahiji
vahid lahiji
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست / حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست / بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست .
دیدگاه  •   •   •  1390/10/10 - 15:22
میثم پاکنژاد
میثم پاکنژاد
شما هم مراحل درس خوندنتون اینطوریه؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/10/2 - 17:23

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ