رضا
ببخش مرا كه براي نگاهت كافي نبوده ام ببخش اگر دستانم ، براي نگاه داشتنت كوچك بود ببخش مرا اگر در قلبم جا شدي...................
رضا
بود بر شاخه هایم آخرین برگ تو پنداری که شب چشمم به خواب است ندانی این جزیره غرق آبست به حال گریه می خوانم خدا را به حال دوست می جویم شما را ...................
رضا
گذر عمر طی شد این عمر تو دانی به چه سان ؟ پوچ و بس تند چنان باد دمان همه تقصیر من است این و خودم می دانم که نکردم فکری.............
رضا
مرگ من روزی فرا خواهد رسید...............
ܓ✿جُوجه فِنچِ مُتِفکِرܓ✿
دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو خانواده دانشجویان : بینوایان انتخاب درس افتاده : زخم کهنه اولین امتحان : جدال با سرنوشت مراقبین امتحان : سایه عقاب تقلب : عملیات سری روز دریافت کارنامه : روز واقعه اعتراض دانشجو : بایکوت اعتراض برای کیفیت غذا : می خواهم زنده بمانم دانشجوی اخراجی : مردی که به زانو در آمد آینده تحصیل کرده : دست فروش(البته اين برا رشته ما نيستاون يكي رشته ها رو ميگم.) رئیس دانشگاه : مرد نامرئی استاد راهنما : گمشده دانشجویی که تغییر رشته داده : بازنده سرویس دانشگاه : اتوبوسی به سوی مرگ کتابخانه دانشگاه : خانه عنکبوتان(به استثناي دانشگاههاي علوم پزشكي) اتوماسيون تغذيه : آژانس شیشه ای التماس برای نمره : اشک کوسه سوار شدن به اتوبوس : یورش ترم آخر : بوی خوش زندگی تسویه حساب : خط پایان عمر دانشجو : بر باد رفته مسئول خوابگاه : کارآگاه گجت
رضا
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه،باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست