یافتن پست: #مرا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یکی از غم انگیز‌ترین ازدواج‌های جهان در لبنان برگزار شد. در این مراسم ازدواج، دختر ۸ ساله به نام... خلود که سال‌هاست مبتلا به سرطان است با دوست بیمارش، کریم ۱۲ ساله ازدواج کرد.
این مراسم در حقیقت بزرگ‌ترین آرزوی خلود بود او همیشه به دوستان و خانواده‌اش می‌گفت دوست دارد قبل از مرگش لباس سفید عروسی به تن کند. این مراسم در یکی از سالن‌های بزرگ و مجلل بیروت برگزار شد و خانواده این عروس و داماد با اشک و آرزوی شفا برای این دو کودک جشن با شکوهی برپا کردند.




دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 17:25
+6
alireza
alireza
حالا دیگه علمدار و برادری نیست که از زینب و بچه های حسین مراقبت کند حال دیگه زینب اسیر شده وای به حال دل زینب..............
دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 15:43
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چه كسی خواهد دید مردنم را بی تو؟

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه كسی میگوید؟

آن زمان كه خبر مرگ مرا می شنوی

روی تو كاشكی می دیدم!

شانه زدنت را بی قید

و تكان دادن دستت كه مهم نیست زیاد!

و تكان دادن سر را
كه عجیب! عاقبت مرد؟
افسوس...
كاشكی می دیدم
من به خود می گویم
چه كسی باور كرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 12:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




پاکیِ باران ، مرا یادِ تو انداخت عزیز

تو دلت سبز

لبت سرخ

چراغت روشن

روزگارت شیرین

چرخ روزیت چرخان

ودعایش با من....

تو دگر غصه نخور

تو فقط شاد بمان....

♦♦♦لبخند بزنید...♦♦♦


دیدگاه  •   •   •  1392/08/22 - 17:56
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پا بر زمین نكش، جگرم تیر می كشد

ای نور دیده، پلك ترم تیر می كشد

با خود نگفتی آخر از این دست وپا زدن

قلب شكسته ی پدرم تیر می كشد!؟

پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه برد

زخمی كبود در نظرم تیر می كشد

ای پاره ی تنم چقدر پاره پاره ای

با دیدنت علی جگرم تیر می كشد





دیدگاه  •   •   •  1392/08/22 - 16:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



رسم است در مرام مروت به پیش یار
دستی به خاک مالی و آنگه ببوسی اش

دستش به خاک خورد ولی سوی لب نرفت
شد نا تمام مرحله دست بوسی اش

زهرا رسید و هیچ زمانی نمانده بود
سقا به سر فتاد به درگاه بوسی اش





دیدگاه  •   •   •  1392/08/22 - 16:44
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عمری خطاب کردند ناخورده مســت ما را
آویـختـند چـــون تـــاک از داربــســـت ما را
آیـیـنـه وار بـودیـم هـمراز سینه صــافـــــان
آن آهنین دل آمد در هــم شـکسـت مـا را
دلــبسـتـه ی شـرار آن آتـشـیـن نـگاهیــم
بـگـذار تا بــنــامـنـد آتــش پـرســــت مـا را
دزدانـه تا کی و چـنـد، ایـن پـرده را بـرانداز
بگذار تـا بـبـیـنـنـد ،سـاغـــر بدسـت مـا را
بـی حـد زدنـد ما را، از حـد گـذشته بودیم
شادیم از آنـکه دیدند سـاغر بدسـت ما را


دیدگاه  •   •   •  1392/08/22 - 16:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اربابمون نه سگ میخواد نه انسان لخت
اربابمون همراه و پیرو میخواد




دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 22:14
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خدایا...
خواستم بگویم تنهایم،
اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد؛
چه کسی بهتر از تو...؟

دیدگاه  •   •   •  1392/08/21 - 21:48
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻗﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻓﺘﺢ ﺑﺸﻪ
ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻔﺮیحگاه
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺵ:
دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 21:51
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ