یافتن پست: #مرا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



آسمان که نشد،

چرا درخت نباشم ...
وقتی
تو
در من
اینهمه پرنده ای؟
ذهنم
پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام !

کامران رسول زاده


دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 18:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یاد تو
همیشه همراه من است

همچون خاطره ی باران
در ذهن خیس شالیزار

شیوا رمضانی


دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 18:30
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به چشم هایت بگو …

آنقدر برای دلم ….. رجز نخوانند …

من اهل جنگ نیستم …

شـــاعـــرم !

خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم …

شعری می نویسم ، آنوقت

اگر توانستی …

مرا در آغوش نگیر …
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 17:15
+2
hamid
hamid
دﺧﺘﺮﻩ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺍﺷﺒﻮﺭﺩ ﻧﯿﺴﺎﻥ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ پست گذاشته
ﻧﮑﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺍﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ینی اعتماد به نفس اینو اگه قرص بیزاکودی داشت الان ادویل بود!!!

=)))))))):O:))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 14:29
+4
be to che???!!
be to che???!!

يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟






يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟ (طنز)






۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يكم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون كفش هاي مارك دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نكشيده….

۱۰ صبح: مامان در و باز ميكنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش كاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نكنم يكم ديگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه كه باز خوابه)


۱۲ صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه ۹۹ تا ميس كال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوكت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!
ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابك جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي كنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….بابك جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميكشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميكنه

۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار (چه لوس...اييييييييييي23)

۳ ظهر: مامااااان جورابام كو؟ (پسرا هميشه شلختن051435)

۴عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟

۵ عصر: اولين اتو…(مسافركشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن)

۶ عصر: به دستور مامان ميره دنبال آبجي كوچيكه كلاس زبان البته اين كار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده كه كسي از قلم نيوفته البته اين كار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط كافيه يك پسر ۱۰ ساله بياد بيرون از كلاس خواهر پشت كنكوريشو خفه ميكنه كه ..آره كلاس مختلطه تو هم اين همه كلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون كه خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از اين خواهر ها كه درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر جون بيچاره كمك و امداد…)

۷ عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشك چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد كه ليدا جان نيازمند به دستمال كاغذي بابك آقا هم كه نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميكنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا كه خشكش زده ترجيح ميده با مانتوش پاك كنه …



۸ غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!

۹ شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..

۱۰شب: يه مهموني كوچيك طرفاي كامرانيه حيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…

۲شب:مادر كجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميكشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت كنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم





دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:38
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خوش به حال باد

گونه هایت را لمس می کند

و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند

تو را برگ درختی خلق می کردند؛

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 10:47
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
دلم اینجا تنگ است دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی اسمان بی رنگ است سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را باز کن چشمت را گرم کن جان مراااااااااا!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 23:53
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
وقتی تو بودی؛ هوا،هوای ما را داشت من تو را،تو مرا و خدا هم می نشست ما را می پائید تا مبادا... حالا که نیستی؛ هوا گرفته می شود،داغ می کند من بی تاب می شوم،گریه می کنم خدا هم حوصله اش سر می رود، مدام می خوابد..............


دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 23:49
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار!!! این روزها سخت مرا در آغوش خویش به بازی گرفته است...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 20:19
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ