یافتن پست: #مرد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کـــور بـــاش بانـــو !

نگـــاه کـه میکـــنی ، میگـــویند نــخ داد !

عبـــوس بـــاش بانـــو

لبخنـــد کـه میـــزنی ، میگـــویند پــا داد !

لـــال بــاش بانـــو

حـــرف کـــه میـــزنی ، میگـــویند جلـــوه فـــروخت !

شـــاید ایـــن مردمـــان دســـت از ســـرمان بـــردارند ... شـــاید !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 23:44
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زن رو باید بغل کرد و بی دلیل بوسید
حتی وقتی آرایش نداره
موهای دست و پاش یه کم در اومده
دو روز وقت نکرده ابروهاشو برداره
موهاشو برات براشینگ نکرده
پیژامه ت رو پوشیده
و خودشو گوله کرده تو تخت
تو جای خالیِ تو که هنوز گرمای تنتو داره
که سرشو فرو کرده تو بالشت
که بوی تنتو -نه ادکلنت- بوی تنتو با لذت
با هر نفسش بکشه توی ریه هاش
زن رو باید بغل کرد و تو بغل نگه داشت
و با همه شلختگی ظاهریش عاشقونه بوسش کرد
تا احساس امنیت کنه که مردش همه جوره دوسش داره
به سلامتی همه خانم ها
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 22:38
+2
be to che???!!
be to che???!!
يه پسر ايده آل

 

بايد وقتي حسودي ميكني بغلت كنه و بگه من فقط مال توام ديوونه

 

وقتي دستشو ميگيري چند لحظه يه بار دستاتو فشار بده كه بفهمي حواسش بهت هست.

 

يه پسر ايده آل بغلش بايد بوي آرامش بده نه هوس.

 

وقتي ميبينتت اول لپتو بوس كنه و سرتو روي سينش بذاره.

 

يه پسر ايده آل با تمام وجود دوستت داره.

 

يه پسر ايده آل وقتي كسي و دوست داره ميدونه كه به يه نفر تعلق داره و دنبال هرزگي نميره.

 

يه پسر ايده آل بايد مرد باشه.

 

سلامتي همه ي پسراي ايده آل...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 18:17
+8
saman
saman
باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد اقاقی هارا،


جشن می گیرد،


و بهار،


روی هر شاخه کنار هر برگ،


 شمع روشن کرده است


*


همه ی چلچله ها برگشتند:


وطراوت را فریاد زدند،


کوچه یکارچه آواز شدست،


ودرخت گیلاس


هدیه ی جشن اقاقی ها را


گل به دامن کرده است


*


باز کن پنجره ها را، ای دوست،


هیچ یادت هست؟


که زمین را عطشی وحشی سوخت؟


برگ ها پژمردند؟


تشنگی باجگر خاک چه کرد؟


*


هیچ یادت هست؟


توی تاریکی شب های بلند،


سیلی سرما با تاک چه کرد؟


باسروسینه ی گل های سپید،


نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟


هیچ یادت هست؟


*


حالیا معجزه باران را باور کن،


و سخاوت را در چشم چمنزار ببین،


ومحبت را در روح نسیم،


که در این کوچه تنگ،


با همین دست تهی،


روز میلاد اقاقی ها را،جشن می گیرد.


*


خاک،جان یافته است


تو چرا سنگ شدی؟


تو چرا این همه دلتنگ شدی؟


باز کن پنجره ها را...


             و بهاران را باور کن.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:36
+5
saman
saman
 عده ای دوست در یک میهمانی شام گرد هم جمع شده بودند. هر یک از آن ها خاطراتی از گذشته تعریف می کردند، یک نفر پرسید"بهترین روز عمرتان کدام روز بوده است؟" زن و شوهری گفتند:" بهترین روز عمر ما روزی بود که با هم آشنا شدیم."زنی گفت:" بهترین روز زندگیم روزی بود که نخستین فرزندم به دنیا آمد." مردی گفت:" روزی که از کارم اخراج شدم بهترین و بدترین روز عمرم بود. آن روز، باعث شد که روی پای خود بایستم و راه تازه ای را شروع کنم  و از آن روز از هر قسمت زندگیم رازی بودم." این گفتگو ادامه داشت تا اینکه به زنی رسید که تا آن هنگام ساکت بود. از او پرسیدند "بهترین روز عمر تو چه روزی بوده است؟" زن گفت:"بهترین روز زندگی من امروز است زیرا امروز روزی است که بیش از همه روز ها برایم ارزشمند تر است. من نمی توانم دیروز را به دست بیاورم آینده هم مال من نیست. اما امروز مال من است. تا آن را هر طوری که می خواهم بگذرانم و از آن جا که امروز تازه است و من هم زنده هستم پس بهترین روز من است و خدا را برای این شکر می کنم."
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:31
+3
saman
saman
روزی شخصی پیش روانپزشکی رفت وگفت اقای دکتر مدت هاست غمگین و دلشکسته ام هیچ چیز مرا شاد نمیکند پزشک لبخند زد وگفت کافی است یک بار برای دیدن نمایش دلقک سیرک به انجا بروی تمام غصه هایت را فراموش می کنی مرد لبخند تلخی زد و گفت اقای دکتر من همان دلقکم واتاق را ترک کرد......
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:29
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
اگر عشق نبود ، به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم ؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم ؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟ آری ، بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ، اگر عشق نبود !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:12
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
من مثل عاشقی با گل سرخ در دست نیامده ام تا در دل مردم رخنه کنم ! شعر من ، صدای یک محکوم به مرگ است ، مرگ تدریجی ، با شنیدنش ناله خواهی کرد ، و نفرین از زندگیم چنان با تو خواهم گفت : که از من دوری کنی ! هرگز نه شهرتی خواستم و نه ستایشی .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 16:43
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

و من جان رویاهایم را قسم خوردم که با تو می مانم و تو می گویی رویا را باور نداری و می خواهی جان تو را قسم خورم ، حالا من چگونه جان کسی را قسم خورم که رویا را باور ندارد و مرده ای بیش نیست .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 16:38
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
خوب به خاطر دارم آن روز خاطره را ، که شانه های مردی مهربان ، چگونه از هجوم گریه لرزید و لرزید ، گفتم : گریه ات را ندیده بودم ، عزیز ! گفت می بینی ! و دیدم که تنها عشق است که چنین زخم کاری می زند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 16:22

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ