شاعر سکوت کرد به آخر رسیده بود از قله های عشق به بستر رسیده بود از خود گریخت رفت به هر ﮐس که سر کشید تنها به یک نبودن دیگر رسیده بود برگشت خاطرات خودش را مرور کرد دوران تلخ شاعریش سر رسیده بود هی سعی کرده بود شروعی دوباره را از هر چه بد که بود به بدتر رسیده بود جرأت نداشت باز کند پوچ محض را تنها دویده بود و به یک در رسیده بود تعبیر عکس داد سرانجام مرد را خواب کلاغ که به کبوتر رسیده بود از دشمنان صراحت شمشیر زهر دار از دوستان صداقت خنجر رسیده بود از زن که علت همه ی هیچ مرد بود تنها عذاب و رنج مکرر رسیده بود شاعر هنوز آنور دنیا ادامه داشت هر چند زن به مصرع آخر رسیده بود
سلام ، حال همه ما خوب است ، ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور ،
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .
با این همه عمری اگر باقی بود ،
طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد
نه این دل ناماندگار بی درمان ! تا یادم نرفته است بنویسم ،
حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود .
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه بازنیامدن است اما تو لااقل ،
حتی هر وهله ، گاهی ، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا ، شبیه شمایل شقایق نیست !
راستی خبرت بدهم ؛ خواب دیده ام خانه ای خریده ام بی پرده ،
بی پنجره ، بی در ، بی دیوار . . . هی بخند ! بی پرده بگویمت ،
فردا را به فال نیک خواهم گرفت دارد همین لحضه یک فوج کبوتر سپید ،
از فراز کوچه ما می گذرد باد بوی نامه های کسان من می دهد یادت می آید
رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری ! ؟ نه ری را جان !
نامه ام باید کوتاه باشد ، ساده باشد ، بی حرفی از ابهام و آینه ،
از نو برایت می نویسم حال همه ما خوب است امـــــا تـــــو بــــــاور مــــــکـــن ! ! !
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت
این منم چون گل یاس نشستم سر راهت
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم
اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده
تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه
ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم
تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
هزار و یک به توان تو عاشقت شده ام نه مست چشم سیاه تو ،
عاشقت شده ام کمی شمایل تو قسمتی هوای خدا بنام پاک خدای تو!
عاشقت شده ام میان پیچ و خم شب ، تنیده ام به تنت و ایستاده به پای تو ،
عاشقت شده ام هوای تشنگی ام از دعای باران است میان شرجی نای تو ،
عاشقت شده ام صدای پای زمین نبض توست می شنوم رسیده ای و کنار تو،
عاشقت شده ام و شعر لکنت مردیست از تبار سکوت پر از نگفته برای تو ،
عاشقت شده ام