یافتن پست: #مرد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفتیم بلیت کانادا بگیریم مرده میگه سیاحته؟پ ن پ زیارته میخوایم بریم امامزاده سید ریچارد
دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 14:21
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﺎﻗﺎ دیروﺯ ﺑﺎ ﺩﻭس دﺧﺘﺮ جدیدم ﺭﻓﺘﯿﻢ سد كرج، ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻨﻢ افتاد ﺗﻮ ﺁﺏ.
ﭼﺸﺘﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﯿﻨﻪ فكر كنم آب بردش و به جاش ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺪﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ!
خدا رحمتش كنه ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻨﺎ به ﮐﻨﺎﺭ، طرف دیوونه بود ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻣﻦ ﺩﻭس دﺧﺘﺮﺗﻢ ﺁﺭﺍﯾﺸﻢ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻩ، ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﻦ خرم!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 20:54
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسره مجرده ، استاتوس زده :

من زن میخوام

8 تا دختر لایک کردن ...

5987 مرد متاهل کامنت زدن : بیا زن منو بگیر..:))))))))
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 16:39
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت.
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس امد- سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه.



نتیجه اخلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود. و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است. سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهم تر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم


دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 12:08
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

ســـلامـــتـــی عشقم که یروزی بهم میگفت بدون تو نمیتونم . . .


بابغض بهم میگفت بری میمیرم ..


ولی روزی رسید که به من میگفت شما؟ به جا نمیارم .. .



ســـلامـــتـــی خودم که پاش موندم . . .


میرفتم بیرون تا ببینمش ولی ازدورکه میدیدمش انگارخیلی حالش خوب بود همونی که بهم میگفت واست میمیرم حالا واسه [!] دیگه میمرد . .


اشکام سرازیر میشدو میگفتم:متاسفم!!!


ســـلامـــتـــی عشقم که میگفت وقتی میبینمت دلم میلرزه ازته دل دوست دارم حالا وقتی مارو میبینه روشو برمیگردونه و میگه حالم ازش بهم میخوره .. .


ســـلامـــتـــی خودم که به خاطرش از همه گذشتم دوره همرو خط کشیدم بعد فهمیدم خودم خط خورده عشقمم. . . .


ســـلامـــتـــی عشقم که بهم خیانت کردولی فکرکرد ما گاویم نمیفهمیم


ســـلامـــتـــی خودم که عشقمو باعشقش میدیدم بغضم میترکید میگفتم هی فلانی کاش میتونستم فقط اندازه چند ثانیه کوچیک جات باشم. . .


عشقم دیگه سلامتیامون تموم شد


ســـلامـــتـــی عشقت که جامو گرفت. . .


دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 20:10
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 18:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ،

متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است .

تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند .

نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه

متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ،

زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این

فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود

تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر

زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر

نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد :

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم !!!

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی .

راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد

میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته ، من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم .

همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت .

امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 12:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تقدیم به همه پیایل نیک روزگار
پیا او پیاهه که چی مه دیاره // صفای دلس آسمون بهاره
زنه برج غیرت ز تیگ بلندس // زلال کلامس منی چشمه ساره
نشون پیایل به شال و کله نید // بزرگی و مردی ز دیر آشکاره
کسی که نسهده دلس وا توه درد // خور از غم و درد مردم چه داره
تو اشنیدیه مرد بی درد هرگز ! // دل بی غم و درد برد مزاره
کر لیش وار بهوسه بلا کرد // کر خو ستینی ز ایل و توار
ز تیر زمونه نداره امون کس // ایر رستمه یا یل اسفند یاره
به شو دل نبندم که شو دل سیاهه // دلم عاشق افتو آشکاره
خو شه غیرت و عشق و شورجوونی // جوونی گل سهر باغ بهار
بگ خواجه سی او پیایل که رهدن // نم نیکوسون تا ابد مندگاره
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 11:59
+3
Rasoul
Rasoul
وقتی جوااب تلفناااتو نمیده,وقتی جواب پیاامااتو نمیده,مثبت فکرکن,
.
.
.
.
.
.
شاید مرده باشه
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 01:31
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﯿﺪ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﭘﺸﻪ ﻣﯿﺎﺩ !
ﺑﻌﺪ ﻣﮕﺲ ﻣﯿﺎﺩ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭﻫﺎ ﻣﯿﺎﺩ !
ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺳﮏ ﻣﯿﺎﺩ !
بعد سوسک بالدار میاد !
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻣﯿﺎﺩ !
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﻩ ﻃﺮﻓﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﺩ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﺑﯿﺎﺩ !
دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:38
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ