یافتن پست: #مرگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﺮﮔﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ . . . . . . . . ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ..
دیدگاه  •   •   •  1393/01/9 - 22:35
+4
fereshte
fereshte
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟  گفت: چهار اصل  1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم  2- دانستم که خدا مرا میبیند  پس حیا کردم  3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم  4-دانستم که پایان کار من مرگ است پس مهیا شدم   
دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 14:07
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه بار اومدم خودمو واسه مامانم لوس کنم بهش گفتم مامان اگه من بمیرم چیکار میکنی؟
گفت مرگ بگیری مردشور برده …
الهی به تیر غیب گرفتار بشی…
سرت به سنگ لحد بخوره …
لال شی ایشالا آخه این چه حرفیه؟!
داشتم عزرائیلو میدیدم خداوکیلی
دیدگاه  •   •   •  1392/12/28 - 19:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مرد باس موقع آشپزی بیاد به کتلت های خانوومش ناخونک بزنه بگه به به چقد خوشمزس تا خانومش از خوشحالی ذوق مرگ بشه .. :))
دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 18:24
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
دختر 14 ساله ميبيني انگار 26 سالشه
.
.
.
.
.
.
.
.
زن 40 ساله ميبيني انگار 14 سالشه :|

چه مرگتونه ديوونمون كردين {-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/12/25 - 22:35
+6
fereshte
fereshte
تنهایی تنهایی  تنهایی   هیچ چیز به اندازه ی تنهایی غم انگیزنیست ! تنهایی نام بیهوده زندگیست ! وقتی بیداری خسته و غمگینی وقتی میخوابی کابوس میبینی ! سردت میشود انگار برف روی استخوان هایت نشسته باشد   تنهایی جهنمی نا متعارف است جهنمی با آتش سرد میان شعله ها از سرمایخ میزنی !  تنهایی هول آور است  پر از ظلمت و ناشناختگی مثل خانه ای متروک در حاشیه ی جنگل  عبور نسیمی از لابلای علف ها میتواند از ترس دیوانه ات کند .  وقتی تنهایی به همه چیز و همه کس پناه میبری  پخش میشوی در کوچه وخیابان به جاهایی میروی که نباید بروی به آدم هایی سلام میکنی که نباید...    محبوب من  !  بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش ! از کافه های دود و نیشخند از گلوی شبها از گل و لای روزها من پراکنده شده ام بیا مرا جمع کن از کوچه وخیابان بیا مرا جمع کن از دیگران ! تنهایی درنگ در سنگ است حرف زدن از یاد آدم میرود  تنهایی درست مثل پیری ست  خمیدن تک درخت است تنهایی تجسم راه های مسدود است بیچارگی روباه است در یک قدمی مرگ و ترن .  محبوب من !  من تنهایم بی تو هیچ کاری نمیتوانم بکنم  دیگر شعر هم نمی توانم بنویسم و این تنهایی تلخ است تلخ مثل نگاه نوازنده ای که با دست های بریده به پیانو مینگرد  . 
3 دیدگاه  •   •   •  1392/12/25 - 21:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
{-31-}
8 دیدگاه  •   •   •  1392/12/24 - 10:02
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
رو به پایانم ... هراسی از مرگ نیست، مرگ که سهل است اما ؛ نبودنهایت این روزها عجیب مرا می ترساند... قالی کرمانم ؛پا خورده ام از باور این و آن غم در تار و پودم جولان می دهد؛ خلاصم کن... به دارم بکش؛ از نو بباف مرا اما اینبار شکل گلیمی صحرایی... چرا که بی شک سر به بیایان خواهم گذاشت از لمس دستانت.
دیدگاه  •   •   •  1392/10/23 - 18:35
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

داستانی واقعی!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ
ﮔﺸﻨﻢﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ،
ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﺎﺑﯿﻨﺘﺎﺭﻭ ﮔﺸﺘﻢ
ﻫﯿﭽﯽ
ﮔﯿﺮ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺗﻮﺵ ﯼ ﺳﺮﯼ ﻗﻮﻃﯽ
ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ
ﻣﺎﮊﯾﮏ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ ﻣﺎﯾﻊ
ﻇﺮﻑﺷﻮﯾﯽ،
ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﯾﺪ، ﻧﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻮﺭ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﯾﯽ .....
ﺧﻼﺻﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﯾﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﭼﯿﮑﺎﺭ
ﮐﻨﻢ.....
.
.
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﺶ : ﺩﺭ ﮐﺎﺑﯿﻨﺘﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﻋﻼﻣﺖ
ﻣﺮﮒ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﺵ ﺁﺟﯿﻞ ﻫﺴﺖ، ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ
ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺮﮒ ﻣﻮﺵ
ﺗﻮﺵ ﮔﺰ ،
ﺍﻭﻧﮑﯿﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﺎﯾﻊ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺗﻮﺵ ﮔﺮﺩﻭ.....
ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺁﺧﻪ....

دیدگاه  •   •   •  1392/10/18 - 11:32
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من , در همه همیشگی هایم
در همه روزمرگی های تنم
در کل جنون فکرم
زلال و گرم
سراپا ستاره میشوم
وقتی به تو , فقط به تو
به تو می اندیشم !!




دیدگاه  •   •   •  1392/10/16 - 19:51
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ