saman
هرکه عاشق شد جفا بسیار میباید کشید / بهر یک گل منت از صد خار میباید کشید
من به مرگم راضی ام اما نمی آید اجل / بخت بد بین ، از اجل هم ناز میباید کشید . . .
saman
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند
... برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی...
saman
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند
... برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی...
saman
نه دیگر بغض در این گلو مانده ...
نه اشکی بر دل ...
نه غباری بر لب ...
بال هم نباشد ، می پرم تا آنجایی که ماه مرا می خواند ...
نمی دانم شاد یا غمگین ...
نه بادی می وزد اینجا ... نه باران می شناسم دیگر ...
برگ ها هم خشکشان زده از این سکوت طولانی ...
احساسم بی احساس شده است انگار ...
نبض ندارند رگهایم ...
نکند مرگ اینجا باشد امشب ؟!؟!
saman
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند و بوی تو را میدهند
... برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره ، یک یاد
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
حتی تو هم برای من نبودی...
♥ نگار ♥
پرسش اصلی این نیست که آیا زندگی پس از مرگ هست
پرسش این است که آیا شما پیش از مرگ زنده هستید