یافتن پست: #مرگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دریاچه ارومیه “دومین دریاچه شور جهان”، “بزرگترین زیستگاه طبیعی آرتمیا”، “بیستمین دریاچه بزرگ جهان”، “شورترین دریاچه جهان که حیات در آن جریان دارد” و“بزرگترین دریاچه داخلی ایران”

به زبان سرخم خندیدی، فریاد هایت را به نظاره نشستم. در مرگ دریاچه ام سکوت مکن تا به وداع خلیجت نخندم.

برای یک ایرانی با غیرت تفاوتی بین دریاچه ارومیه و خلیج پارس وجود ندارد





اولین کمپین زیست محیطی حمایت از دریاچه ارومیه
مسئله دریاچه ارومیه ،ملی است ،نه منطقه ای .راه حل آن زیست محیطی است ،نه سیاسی
دیدگاه  •   •   •  1392/03/6 - 21:25
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
اینجا مسلمانان را زنده زنده می سوزانند!

سکوت مرگبار مجامع جهانی و کشورهای غربی موجب شده تا مسلمانان میانمار ضمن زندگی در بدترین وضعیت ممکن، قربانی نسل کشی و خشونت های قومی و مذهبی در این کشور شوند. در جریان دور جدید نسل کشی مسلمانان، 20 پسر بچه مسلمان از مدرسه ربوده و پس از قطعه قطعه شدن، اجسادشان به آتش کشیده شده است.
2 دیدگاه  •   •   •  1392/03/5 - 11:20
+4
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش
که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج میخواهی !
تماشا کن! تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز تو حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال من
همه از من گریزانند..... تو هم بگذر از این تنها..........
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:03
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا

دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا

آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم داد مرا

زندگی یک نفسم مایه شادی نشده است
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا

یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 17:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود، و به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم"فرشته احمدی"
2 دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 19:50
+7
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در SMS
تولد انسان روشن شدن کبریتی ست و مرگش خاموش شدن آن...بنگر در این فاصله چه کردی..؟ سوزاندی یا گرما بخشیدی...؟
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:57
+5
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
کارافتاه بودم ؛ درد فقدان
بچه کمر هستی مرا شکسته بود .
مادر جان ... تصادفی نیست که شش ماه است نزد تو خجلم و نتوانسته ام
مقرری ماهانه برایت بفرستم .
به خدا مادر ، در عرض این شش ماه در آمدم حتی آنقدر نبوده که یک
شب با شکم سیر بخواب روم ....
چه خواب ؟ چه شکم ؟ چه بد بختی؟ شش ماه تمام است که در کوچه و پس
کوچه ها ویلانم ...در عرض این شش ماه به صد جور مرض استخوانسوز
گفتار شدم ...
دیگر نمی توانم حرف بزنم ، بغض دارد خفه ام میکند ، بغض نیست ، مرگ
است ! مرگ در کار تحویل گرفتن پس مانده ی جان من است !
خدا حافظ مادر
شیرت را حلال کن ، به خواهر کوچکم هرگز نگو که خواهر نگون بختش
چطور زندگی کرد ، و چه طور مرد ؛ نه - مادر جان نگو .
3 دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:35
+4
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
بگذار خاکستر آن نامه ها لاشه افتخار من باشد .... افتخار اینکه حد اقل
آنقدر تو را عزیز می داشتم که تا وا پسین لحظات مرگ نگذاشتم حتی در
تصویر بیچارگی من ، شریک باشی ....
مادر جان ! در تمام این مدت سه سالی که مرا با این قبرستان بی سرپوش
آرزوها و آمال انسانی ، این آخرین ایستگاه امید بیکاران خانه به دوش
شهرستانی ، این تهران خراب شده ، روانه کردی ، بر حسب راه نکبت باری
که این اجتماع هرزه پیش پای زندگی غریب من گذاشت من یکی از بی پناه
ترین و بیگناه ترین گناهکاران روزگار بوده ام
افسوس !... هزار افسوس که ضربان نامرتب فرصت نمی دهد ، تا آنجا که
می خواستم جزئیات گذشته و اندوهبارم را برایت شرح دهم ...
ج
همانقدر باید بگویم که زندگی بسرنوشتی اینقدر دردناک ، دچارم کرد ،
ج
سه سال تمام ، شب و روز کار من پاسخ دادن به تمنای هرزه مشتی نامرد
بود که در ازای پولی ناچیز ، همه مستی ها ، پستی ها ، و رذالتهای خود را
وحشیانه در لذت زاییده از پیکر خسته و تب آلود من ، خلا صه کردند
آه ، خداوندا ! چه سرنوشت وحشتناکی
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:26
+4
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
مادر جان ! خواهش میکنم اجازه بدهی قبل از مرگ هر چه درد بیدرمان در
پهنه این دل ماتمزده ام دارم ، به صورت قطره های سرگردان مشتی
سرشک دیده گم کرده ، به دامان محبت بار تو بسپارم ....
میدانم هرگز باور نمی کردی اینچنین نامه ای به دست تو برسد ؛ تو بر
حسب نامه های گذشته من ، دخترت را زنی نجیب می دانستی که
شرافتمندانه ، دور از خانه و کاشانه ، نان مادر ستمدیده و خواهر یتیمش را
به دست می آورد ... چگونه بگویم مادر ؟!.... که ازبخت من بدخت ، در
عصری به دنیا آمده ام که " شرافت " به طوررقت انگیزی بازارش کساد
است .
می دانی یعنی چه ؟ مادر همه هر چه تا کنون بتو نوشته ام دروغ محض بوده
است .... دروغ محض .... اما اجتناب ناپذیر
خدا می داند که هیچ دلم نمی خواست دل شکسته ات را ، بار دیگر بشکنم ... همه ی آن
نامه را ده روز دیگر که مصادف با بیست و چهارمین سال تولد من که در حقیقت
بیست و چهارمین سال تولد یک بد بختی بیزوال است ،
بسوزان .... و خاکستر سردشان را لابلای بستر پاره پاره من که مات و دست
نخورده و بی صاحب در کنج کلبه ی فقیرمان افتاده است ، دفن کن ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:23
+3
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
به مرگ می سپردم ...
افسوس که تو اینجا نیستی ... نه تنها تو ، هیچ کس اینجا نیست... جز این پیکر
در هم شکسته ام و پیر مردی رنجور ، که با در یافت بیست ریالی ( بیست
ریالی که کار مزد آخرین هم آغوشی من است ) نامه ای را که اکنون
میخوانی بجای من ، برای تو بنویسد ...
مادر جان می دانم که با خواندن این نامه ، بخاطر بخت سیاهی که دخترت
داشت تا حد جنون خواهی گریست ...
گریه کن مادر ! ....بگذار اشکهای تو سیل بنیان کن بنای شرافت کاذبی باشد
که در این دنیای دون ، منهای پول پشتوانه زندگی هیچ تیره بختی نیست ....
دختر تو مادر ، دارد همین حالا ، پای دیواری سینه شکسته در کمال ناکامی و
بد نامی می میرد .... ای کاش دختر در به در تو که من بدبخت باشم ، می
توانست با مرگ خود انتقام شیر حلالت را از زندگی حرامی که داشت
بگیرد ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:20
+3
-1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ