ronak
روزهاست که از رفتنت می گذرد
ومن هنوز منتظرم ...
آخه من از تو جدا شدم
اما هنوز دل نکندم ...
sasan pool
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
ronak
شاعرانه نيست مي روي
و من هنوز در هجاي اول بهانه ام
و من هنوز کودکم براي التماس ماندنت
نرو!
هزار سال پيش شاعرانه بود
ولي همين يکي دو روز پيش
پيش پاي گريه خدا
بهانه را زمين گذاشتم
و منتظر شدم براي ديدنت
ببيني
بيا!
بياي شاعرانه ام
عاشقانه نيست؟
ronak
دردم این است که باید پس از این قسمت ها ؛
سال ها منتظر قسمت آخر باش..