یافتن پست: #مهربان

ronak
ronak
داشت مرا ترک میکرد گفت اگر نامهربان بودیم ورفتیم اگر بار گران بودیم ورفتیم گفتم .. اینهارا نگو گفت چه بگویم گفتم بگو بادیگران بودیم رفتیم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 16:49
+3
رضا
رضا
درشبي که مي وزيد چشمهاي لال تو نيستان سينه ام پرشد از خيال تو اسمان غريب بود دل شکسته مثل من ناله هاي ابر ها بغض هاي کال تو نذر چشمهاي تو شعر عاشقانه ام تا شفا دهد مرا رنگ سبز چشمان تو جرعه اي ز خنده ات سهم لحظه هاي من چشم هاي پر عطش تشنه ي زلال تو مهربان نگاه تو مشق هر شب من است صبح يک سبد غزل نوش جان حلال تو ماهتاب من!بريز درد خود به جان من دردها براي من هرشب هرچه هست مال تو
دیدگاه  •   •   •  1390/10/25 - 20:13
+4
مهسا
مهسا
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را "کشف" کند, زیبایی هایش را بیرون بکشد … تلخی هایش را صبر کند… آدم های امروز دوستی های کنسروی می خواهند؛ یک کنسرو که فقط درش را باز کنند بعد یک نفر شیرین و مهربان از تویش بپرد بیرون و هی لبخند بزند و بگوید حق با توستــــــــــــــ ...!{-39-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/25 - 18:58
+6
مهسا
مهسا
نگو بار گران بودیم و رفتیم نگو نا مهربان بودیم و رفتیم آخه اینها دلیل محکمی نیست بگو با دیگران بودیم و رفتیم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/25 - 18:45
+3
مهسا
مهسا
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...! گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...! نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...! ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/25 - 01:49
+5
ronak
ronak
شعری برای باران سروده ام شعری برای دردهای بی کران قطره ها که در نی نی اشک چشمانم متولد میشوند و در راستای خطی ، آرام بر روی گونه هایم جاری می شوند ! باران را میبویم بویی نمیدهد ولی دستانش بسیار مهربانند زیرا مرا به یاد تو سوق میدهند میلی برای رسیدن به تو...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/25 - 01:06
+4
مهسا
مهسا
اگر در دنیا، خودت را مهمان حساب کنی و خداوند مهربان را میزبان، همه غصه ها می روند. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 21:25
+4
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
بوی مهربانی میآید کجا ایستاده ای ؟ در مسیر باد !؟ پـَـــ نــه پـَـــ تو مسیر تهران شمالم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 20:22
+2
رضا
رضا
خلاصه بهاری دیگر بی حضور تو از راه می رسد،... و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست روزگار است، گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم و به نیلوفر بودن خود شادمانیم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 18:23
+1
صنم
صنم
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند {-60-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 11:48
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ