پاتوق دانشجویان ایران - جستجو در پست ها

حکایت رفاقت من و تو

حکایت " قهوه " ایست

که امروز به یاد تو

تلخ تلخ نوشیدم ...

که با هر جرعه اش

بسیار اندیشیدم ...

این طعم را دوست دارم یا نه ؟!

و آنقدر گیر کردم بین

دوست داشتن و نداشتن

که انتظار تموم شدنش را نداشتم !

و تمام که شد فهمیدم

باز هم قهوه میخواهم ...

حتی تلخ تلخ !!

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 17:05

دلم میخواهد ....

از این ب بعد ،

اگه کسی بهم گفت :

" دوستــــــــــ دارمــــــــــــ "

سرمو بزارم رو شونشو

آروم بهش بگم :

" خفهــــــــــــ شو .... " !

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 16:55

+3

از وقتی رفتی ، شارژارو خوراکی میخرم میخورم
و زمانایی که باهات صحبت میکردم رو میشنم سریال میبینم !
یه حالی میده که نگو !
همش که نباید آدم افسرده بشه

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 16:45

هر چه میخواهی آرزو کن
هر جایی که میخواهی برو
هر آنچه که میخواهی باش
چون فقط یک بار زندگی می کنی
و فقط یک شانس داری
برای انجام آنچه می خواهی

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 16:44

اَه..اَه
چه بوی گندی میاد....

آهان فهمیدم بوی ماه مهره.......حالم داره بهم میخوره....

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 16:39

بچه که بودم وقتی برگه امتحانیمو میدادن در دو حالت کتک میخوردم:

وقتی بیست نمیگرفتم :که چرا بیست نگرفتم.. وقتی بیست میگرفتم که

میگفت تو که میتونی بیست بگیری چرا اون بار بیست نگرفتی.. یعنی در

هر دو صورت جرات نمیکردم برگمو به مامانم نشون بدم

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 16:09

یکی از بچه های فامیل که 7 سالشه اومده به مامانش میگه از بازیهای

مسخره تبلت خسته شدم یه چیز پیشرفته تر میخوام!

من همسن این بودم با بچه محلا تف بازی میکردم کلی هم خر کیف

میشدم

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 16:05

ما بچه که بودیم مامانمون یه دمپایی داشت

که اگه تو دعوا پرت میکرد طرفت

و جاخالی نمیدادی مرگ مغزی میشدی!!

حالا ماماناى امروزى میخوان تنبیه کنن میگن:

آیپد جدید که اومد دیگه برات نمیخریم

بچه بیتربیت

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 15:58

من هرگز نمی نالم .. قرنها نالیدن بس است .. میخواهم فریاد بزنم .. اگر نتوانستم سکوت میکنم ...

دیدگاه •

•

• 1392/06/26 - 15:13