یافتن پست: #میرود

ساناز
ساناز

"آشق "راازاین پس اینگونه بنویسید،چون همیشه سرش کلاه میرود!

دیدگاه  •   •   •  1392/08/2 - 00:39
+5
binam
binam
صدمین پست را پس از مدت ها میگذارم
دلم به قلم راه نمیرود پس از غیر خودم مینویسم

شاخه هام خشکیدن
ریشه هام از دردن
شونه هام میلرزن
اوستخونام سردن
یه نفر اینجاس که
تو رو دوس داره هنوز
که تو 4 فصل دلش برف میباره هنوز
رد چشمامو نگاه کن
دستامو بگیر تو دستات
یخ این دستارو وا کن
خنده هات سبزه ی عیدن
خنده هاتو دوس دارم
منو با خنده صدا کن
دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 23:05
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﯾﮏ جایی
به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ
ﺑﺮمبگردد !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/10 - 19:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﻘﺎﯼ ﺳﺮﯾﺎﻝ ها ﺩﺭ صدا و سیما : ﻫﯿﭻ ﺳﺮﯾﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ نمیرود ! فقط از ﺷﺒﮑﻪ ای ﺑﻪ ﺷﺒﮑﻪ ای ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﯽ ﺷود !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 20:08
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود ومن چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام ...


دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 00:09
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اینـــــ روزها انقدر شکستهــ امـــ

کهــــ دلمــــ دستـــــ بهـــ عصا راهـــ میرود....
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 19:55
+6
saeed
saeed

فال



یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند


جلوی ویترین یک مغازه می ایستند


دختر:وای چه پالتوی زیبایی


پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟


وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده


پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟


فروشنده:360 هزار تومان


پسر: باشه میخرمش


دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟


پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش


چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند


دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری


پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:


مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم


بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن


پسر:عزیزم من رو دوست داری؟


دختر: آره


پسر: چقدر؟


دختر: خیلی


پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟


دختر: خوب معلومه نه


یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم


دست دختر را میگیرد


فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق


چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند


فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی


دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند


پسر وا میرود


دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد


چشمان پسر پر از اشک میشود


رو به دختر می ایستدو میگویید :


او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خ[!]م


دختر سرش را پایین می اندازد


پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی


ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟


دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد.


دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 13:09
+3
nanaz
nanaz
" فقط مردها غیرت ندارند "...
باورکن زنها هم رگ غیرتی دارند...
که اگر گل کند....!
همه ی مردانگی ات زیر سوال میرود...!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 16:09
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



قطار میرود تو میروی. تمام ایستگاه میرود.و من چقدر ساده ام



که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاد ام و



همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام.....







دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 21:44
+1
saeed
saeed
آشق!
از این به بعد اینگونه بنویسید!
چون همیشه سرش کلاه میرود...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 19:06
صفحات: 2 3 4 5 6 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ