هر چه از دست میرود بگذار برود
چیزی که به التماس آلوده باشد نمیخواهم,
هر چه باشد حتی زندگی…!
[ارنستو چگوارا]
گیر کرده ام بین کودکی که دارد از در و دیوار ِ / رویا هایش بالا میرود و پیرمردی... که از سر ِ بی کسی / با عصایش [!] میرقصد... کاش با آن پیرمرد کنار می آمدم تا به کودک بگوید : دیوار ِ زندان / بالا رفتن ندارد