♥ نگار ♥
شبــم به صبح نمی رسد
تمام خطوط فنجانم
نبودنت را فریاد می زند...!
چقدر فال تو مبهم است
و تفسیر تو چقدر گنگ است
دیگر به قرعه کدام فال ...؟
کدام فنجان قهوه ...
کدام استخاره ...
کدام ستاره ی شمالی....
تــــــو را بــجویــم ...؟!
که طــاقــــتــم
لبریز فنجان صبرم، شده است ...!
كه وسوسه می شوم
ایـــــن بــــار
تمام تپش های قلبم را
در خطوط درهم دستانت
به یكباره فــرو پاشم...!
كه ایــــن بــــار
....... نــبودنــم .........
گواه بـــودنـــم باشد ...!
*elnaz* *
شــَب که مے شود نبودن هایتـ را زیر بالشم مے گــُذارمـ و شــُجاعتـ خود را زیر ســُوال میبرم...
♥ نگار ♥
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی ای کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد
کاش بودی ودستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیهاونبودنهایت میشد
کاش بودی تا سر به روی شانهای مهربانت میگذاشتم
ودردهایم را به گوش تو میرساندم
بدون تو زندگی برایم عذاب است
بدون تو این خانه دگر صفایی ندارد
میدانم که نمیدانی بعداز تو دیگر چشمهایم سو برای دیدن ندارن
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم وبی تاب نگاه مهربانت هستم