یافتن پست: #نخ

saman
saman
در CARLO
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی 

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم 

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم 

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد 

اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد... 
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 11:40
+4
roya
roya
در CARLO
همیششه عاشق کسی شو که
دلش آنقدر بزرگ باشد که برای جا شدن تو قلبشش
نخوای خودتو کوچیک کنی...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:10
+4
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
2تا رفیق عاشق یه دختر بودن  دختره سه تا پیک میریزه دوتاشو میزاره جلو ذو تا رفیقا  میگه تو یکیش زهره بخورید.....!

هرکی زنده موند من با اون ازدواج میکنم .....

اولی... میخوره و میگه : سلامتی رفیقم که من بمیرم اون به عشقش برسه

دومی....میگه: به سلامتی رفیقم که من بممیرم اون به عشقش برسه

دختره هم میخوره و میگه: زهر تواین بود ...!

به سلامتییه دوتا رفیقی که من بمیرم رفاقتشون بهم نخوره......


             {-35-}  سلامتی هرچی رفیقه{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 02:42
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هیچ وقت گول ظاهر آدما رو نخورید
یه نفر گول ظاهر منو خورد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

من دیگه الان گول ظاهر ندارم !<img src=(" title=":((" /><img src=(" title=":((" />
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 17:07
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اون بار:

من نمی خواستم باشم

اما خودش از من خواست که باشم. خود خودش

احساس کردم فرق دارم



این بار:

من میخواستم باشم

اما او نخواست که من باشم. فقط من

احساس کردم فرق دارم



نتیجه گیری ریاضی:

یه اپسیلون بیشتر بعلاوه یه اپسیلون کمتر میشود صفر

به عبارت ساده تر: هیچ فرقی با هیچ کسی ندارم.

حالا شدم مثل همه



آخیش. راحت شدم...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 16:15
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند . . .
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم . . .
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام . . .
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته . . .
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه . . .
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !
.H.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 15:29
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
درد علی دو گونه است: دردی كه از ضربه ی ابن ملجم در فرق سرش احساس می كند و درد دیگر دردی است كه او را تنها در نیمه شب های خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه كشانده...و به ناله درآورده است.ما تنها بر دردی می گرییم كه از ابن ملجم در فرقش احساس می كند.
اما این درد علی نیست
دردی كه چنان روح بزرگی را به ناله آورده است ،تنهایی است كه ما آن را نمی شناسیم .باید این درد را بشناسیم نه آن درد را ، كه علی درد شمشیر را احساس نمی كند.
و ....ما
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 14:12
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


این روزا تنهایی به آدم احساس غرور و اعتماد بنفس میده چون هیچوقت نخواستی بازیچه احساس دیگران بشی


دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 00:13
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

زندگی شوق  رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی
ظرف  امروز پر از بودن توست
زندگی را در یاب ....

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 00:02
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفتم خونه مادر بزرگم یه کاسه مغز پسته گذاشت جلوی من چند تایی خوردم دیدم
پسته ها نم کشیده گفتم ننه پس چرا اینا اینجوریه گفت:اینا توی سوهانا بود که داییت سوغاتی آورده بود سوهانهاشو مکیدم اینم پسته هاشه من که دندون ندارم خب!
.
.
.
و این گونه بود که من دیگر هیچ پسته ای نخوردم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 19:33
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ