یافتن پست: #نخ

Danial
Danial
چيستان هاي طنز مي باشند كه به ظاهر سخت هستند ولي خيلي آسان و سركاري هستند!




1- چطوری یک زرافه را در یخچال بگذاریم؟




ابتدا در یخچال را باز میکنیم. سپس زرافه را در یخچال میگذاریم و در را میبندیم.





۲-چطور یک فیل را در یخچال بگذاریم؟

(یه کم فکر کن)






نه اشتباه گفتی. اول در یخچال رو باز میکنیم زرافه رو میزاریم بیرون سپس فیل را داخل یخچال میگذاریم.





۳- چگونه فیل را داخل ماشین بگذاریم؟





فیل را از یخچال بیرون بیرون می آوریم و در ماشین میگذاریم.





۴- شیر شاه یک جلسه میزاره همه ی حیوونها رو دعوت میکنه . همه میان به جز یه نفر. اگه گفتی کیه؟




فیل. چون هنوز تو ماشینه






۵- چند نفر میخوان از یه رودخانه پر از تمساح شناکنان برند اون طرف.اونها به سلامت میرند اون طرف.اگه گفتی چرا تمساحها نخوردنشون؟



چون تمساحها رفته بودند جلسه ی شیر شاه.






۶-اگه گفتی به یه کرم سبز که سنگ میخوره چی میگن؟



کرم سبز سنگ خوار








۷-یه نفر تو سرش یه چیز سبز میبینه که سنگ می خوره شبیه کرم هم بوده. اگه گفتی چی بوده؟



نه کرم سبز سنگ خوار نبوده چون کرم سبز سنگ خوار رفته جلسه شیر شاه
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:41
+2
☺SAEED☻
☺SAEED☻
حرمت آدما مثل یه لیوان آب میمونه عمدی یا غیر عمدی پات بهش بخوره بریزه دیگه نمیتونی جمعش کنی مواظب باش پات نخوره به لیوانه!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:30
+4
reza
reza
وقتی کسی حالش بده بهش نگید
ای بابا اینم می گذره ،
نگید درست می شه،
نخواهید با جو...ک های مسخره بخندونیدش
نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه.

براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.
از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.
حتی سعی نکنین نشون بدین که حالتون از اون بدتره.
از تجربیات بدتر خودتون یا اطرافیانتون نگین.
وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.

شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. براش چایی بریزید.
براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید.
بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.
هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.
فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.
شما جای اون آدم نیستید.
شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.
پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.

بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.
.اگه دلش خواست خودش حرف می زنه
حتی اصرار نکنید که باهاتون حرف بزنه. فقط بهش انقدر فرصت بدین تا حر
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:52
+3
mitra
mitra
کنار پنجره سیگاری دود میکردم....
نگاهم به تقویم روی دیوار اطاقم افتاد ....
اسفند هم داره به آخر میرسه....
دلم یهـــــــــــو ریخت........
چقدر زود میگذره این سالها.........
دستم سوخت........
سیگارم به آخر رسیده و من حواسم نبود.....
سیگارو خاموش کردم و دنبال خاطراتم گشتم.......
اما انگار دیگه هیچ خاطره ای هم ندارم......
هر چی بوده مه آلوده و غمناک..........
چقدر امید داشتم اوایل این سالها ......
و چه نا امیدم اواخر امســــــــــــــــال.....
قلبم تیـــــــــــــر میکشه .......
ولی سیگارم انگار داره بهم میگه بکش بکش تا زودتر تموم شه......
تموم شم....!
یه نخ دیگه روشن میکنم و این شب سرد و تنها رو نگاه میکنم...
امشب هم انتظارم بیهوده بود......
من دیگه میدونم...
بالاتر از سیاهی هم رنگــــــــی هست...
همین رنگــــــــــــــــــــی که من دارم.......................
رنگِ غم......:|
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:26
+9
-1
reza
reza
دل من میل تو دارد چه بجوئی چه نجوئی
دیده ام جای تو باشد چه بمانی چه نمانی

من که بیمار تو هستم چه بپرسی چه نپرسی
جان به راه تو سپارم چه بدانی چه ندانی

می توانی به همه عمر دلم را بفریبی
ور بکوشی ز دل من بگریزی نتوانی

دل من سوی تو آید بزنی یا بپذیری
بوسه ات جان بفزاید بدهی یا بستانی

جانی از بهر تو دارم چه بخواهی چه نخواهی

شعرم آهنگ تو دارد چه بخوانی چه نخوانی.....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:19
+4
maryam
maryam
مطمئن باش و برو، ضربه ات کاری بود، دل من سخت شکست... و چه زشت به من و سادگیم خندیدی، به من و عشقی پاک، که پر از یاد تو بود
و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود،
تو برو. برو تا راحت تر تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم...
32 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 14:59
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
در کشور ما شاهی بود که برای سر گرمی خویش بزی میساخت...که دو نفر را روبروی خود بر سر ترازو میبرد و هرکدام که سبکتر بود کشته میشد....{-38-}
از بخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم{-60-}
من برای اینکه یارم کشته نشود ده شبانه روز چیزی نخوردم..
غافل از اینکه یارم در روز مسابقه به پای خود وزنه انداخته بود{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 01:04
+2
mitra
mitra
سیمین دانشور نویسنده و مترجم سرشناس ایرانی ،
ساعاتی پیش در سن 90 سالگی در گذشت.
او نخستین زن ایرانی بود که به صورت حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت.
سیمین دانشور همسر مرحوم جلال آل احمد بود.
او همچنین نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.

روحش شاد و یادش گرامی
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:27
+8
saeed
saeed
قوانینی که نیوتن از قلم انداخت...
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 19:07
+1
نیوشا
نیوشا
عکس منتشر نشده از یک حمام در ایران
.
.
.
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 16:58
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ