یافتن پست: #نخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعد از خواندن این جمله متوجه می شوید که که مغزتان اجازه خواندن “که” دوم را به شما نداده است
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:39
+3
saman
saman

پرواز  عقاب تیز پر ، در آن اوج آسمان  بلند، چشم نواز زمینیان است .



او را می بینند و به جایش باد غرور به



غبغب می اندازند .


گهگاه هم تشویقش میکنند.


بزرگی را ندارند...


خیال می کردند او به

 همان کوچکیست که آن بالا می دیدند ... 



و حالا او را به اتهام بزرگی ، سنگش می زنند .


نمی دانند پرنده های کوچک را حتی گذری به آن اوج نخواهد بود ....

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:37
+3
saman
saman

می دانم روزی خواهی رفت و خواهیم سپرد به فراموشی باد


می دانم .


دانم که روزی همچو برگی زرد که پاییز را بهانه می کند زمین خواهم خورد.


آن زمان من و جغد دوستان دیرینه ای خواهیم بود و ترانه هایش برایم چه آشناست.


تو میگویی که تو را لیلی وار دوست میدارم اما میدانم که روزی مرا همچون گلی که از شاخه چیده ای بو خواهی کرد نگاهی گذرا به رخم و پرتم خواهی کرد به گوشه دیواری


آنجا که بن بست ترین جای دنیاست.


اما هرگز باور نخواهم داشت که تو در کنار من بمانی


و نمیدانم چرا؟


روزی خواهی رفت و خواهیم سپرد به فراموشی باد

می دانم .


دانم که روزی همچو برگی زرد که پاییز را بهانه می کند زمین خواهم خورد.


آن زمان من و جغد دوستان دیرینه ای خواهیم بود و ترانه هایش برایم چه آشناست.


تو میگویی که تو را لیلی وار دوست میدارم اما میدانم که روزی مرا همچون گلی که از شاخه چیده ای بو خواهی کرد نگاهی گذرا به رخم و پرتم خواهی کرد به گوشه دیواری


آنجا که بن بست ترین جای دنیاست.


اما هرگز باور نخواهم داشت که تو در کنار من بمانی


و نمیدانم چرا؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:20
+2
saman
saman
رویایی می خواهم که مال من باشد...اما دیگر حتی رویاها هم رنگ کابوس به خود گرفته اند به کدامین بهانه دلخوش کنم این روح بی تابم را وقتی تو نباشی وقتی که چشمانم تا ابدتو را دیگر نخواهد دید چگونه بخندم چگونه شاد باشم خدایا باز دلگیرم مرا ببر ببر به هر انجا که تو میخواهی این تن سرد بی روحم مال تو برای تو بردار و ببر این افتخارت بود ? این اقتدارت بود که مرا درس عبرت کنی برای غیر ؟ کارت خوب بود افرین این هم لوح تقدیرت راستی گفتم تقدیر ! تو که نویسنده خوبی بودی پس چرا تقدیر ما اینگونه شد هر چه ما میخاستیم وارونه شد ؟ ای خدا ریخته شد جوهرت را گویم روی پیشانی من ؟ کار از پاک کن گذشت باید از من هم گذشت بی جهت نیست که دور افتاده ام ..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:46
+3
saman
saman

ما جدا مانده ايم از هم و اين،بي گمان سرنوشت خوبي نيست


بي تو دنيا بهشت هم كه شود، بي شك اصلا بهشت خوبي نيست


ماه ارديبهشت من امسال،گرچه بارانِ بسياري داشت،


حس تلخي ولي به من مي گفت:اصلا ارديبهشت خوبي نيست


اين كه ما فكر مي كنيم به هم،نيمي از راه عشق طي شده است


بازگشت از ميانه ي اين راه،منطقاً بازگشت خوبي نيست


مي شود نا اميد بود از عشق، از تو دلخور نمي شوم....اما


اين كه چيزي عوض نخواهد شد،حرف هاي درشت خوبي نيست


عشق حالا معطل من و تست،تو ولي دل سپرده اي به زمان،


عشق يك معجزه ست، باور كن،كه زمان لاك پشت خوبي نيست


 رفته اي تا كه شعر خلق شود؟زندگي شعر نيست، باور كن


اين كه"ليلي"شوي تو، من "مجنون"، ابدا سرنوشت خوبي نيست


پيش از اينها نه،بعد از اين هم نه،عشق اكنون معطل من و تست


زنگ اين خانه را بزن، هستم، ما شدن سرگذشت خوبي نيست؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:38
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما' عاشق میشیم
'ما' خیانت میکنیم
'ما' گند میزنیم
'ما' هرزگی میکنیم
'ما' جدا میشیم
دست آخر میگییم:

'خدا' نخواست
'قسمت' نبود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:23
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

شهریاری: فتح‌الله‌زاده باید سیستم مالی باشگاه را تغییر دهد/ استقلال با این وضعیت به جایی نمی‌رسد!






ادامه در دیدگاه


 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:20
+1
saman
saman

بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم
نه دُرودی نه پیامی نه نشانی
ره خود گیرم و ره بر تو گُشایم
ز آنکه دیگر تو نه آنی، تو نه آنی


[فروغ فرخزاد]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 16:06
+3
saman
saman



قرار است تو به ملاقات من بیایی


و اگر این راست باشد


باید چین های صورت معصومم را اتو


دشت پژمرده وغمگین  آهوان چشمانم  را رفو


وگیسوان برفی ام را با سرعت نور


زیر گرم ترین ظهر تابستان بلوچستان شرابی کنم




قرار است که تو به ملاقات من بیایی


و اگر این راست باشد


باید  باطری نو برای سمعکم بگذارم


و یک عصای نامریی از جنس


گل حسرت در دست بگیرم


قرار است تو به ملاقات من بیایی


و اگر این راست باشد


 باید به جبران کافه های نرفته


 گیلاسهای بهم نخورده


بوسه های کال بر زمین افتاده


 تو را حتی برای  یک نفس از باقیمانده عمرم


  صد  زلیخا  دیوانه شوم


قرار است تو به ملاقات من بیایی


و اگر این راست باشد


باید پیراهن سپیدم را که با خشم در دریا انداختم


  از عروس ماهی ها پس بگیرم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:46
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیسی زیبا نخواهد شد ، از زخم تیشه نترس که وجودت شایسته ی تندیس است .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 15:09
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ