هیچ وقت گول ظاهر آدمهارو نخورید...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
... یه نفر گول ظاهر منو خورد...!!!
من الان دیگه گول ظاهر ندارم
برای من گریه نکن
آمده ام که با تو بگویم٬بعد از همه ی آنچه کردم بر تو عشق تو نیازمندم ولی تو حرف مرا باور نخواهی کرد آنچه خواهی دید دختریست که او را زمانی میشناخته ای ولی من مجبور بودم چیزهایی را تجربه کنم ٬مجبور بودم اینگونه باشم به همین دلیل آزادی را انتخاب کردم و تازگی را تجربه کردم ولی هیچ چیز برایم جالب نبود البته انتظاری جز این نداشتم٬برای من گریه نکن واقعیت این است که من هرگز تورا ترک نکرده ام همه جا با تو بودم و بر قول خود وفا کردم برای همین است که از تو میخواهم از من فاصله نگیری ٬برای من گریه نکن حقیقت این است که من هر گز تورا ترک نکرده م و همه جا به یاد تو بودم چیز زیاد دیگری ندارم که بگویم فقط میخواهم به چشمای من نگاه کنی و ببینی که هر لحظه میخواهد فریاد بزند
روزای تعطیل ساعتمو رو ساعت هفت تنظیم می کنم زنگ که خورد، پا می شم بهش می گم گه نخور)))))) اصن یه وضعیی
قهوه ای تلخ بدون فال
نخی سیگار بدون آتش
موســـیقی بدون ترانه
شــاعری بدون شــعر
و من پشت میزی دو نفره بدون تو...
فرقی بین ما نیست...
همگی ما چیزی کم داریم!
از خیاطی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت دوختن پارگی های روح و دل با نخ توجه از ماهیگیری پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت انداختن قلاب حقیقت جویی در قعر اقیانوس علم و دانایی از باغبانی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفتت کاشتن بذر عشق در زمین دل ها زیر نور ایمان ازباستان شناسی پرسیدند زندگی یعنی چه :گفت کاویدن جانها برای استخراج گوهرهای درون از اینه فروش پرسیدند زندگی یعنی چه ؟زدودن غبار از اینه دل با شیشه پاک کن توکل از میوه فروش پرسیدن زندگی یعنی چه ؟دست چین کردن خوبیها در صندوقچه قلب از معماری پرسیدن زندگی یعنی چه ؟گفت ساختن پلکانهای موفقیت در خانه فکر از گور کنی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟حفر گودالهایی برای چالکردن همه چیزهایی که تاریخ مصرفشان گذشته است از نقاشی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت به تصویر کشیدن زیبییها با بزرگنمایی در نگاه ادمها از اهنگ ساز پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت به تصنیف در اوردن سمفونی عشق در روح و جان ادمها. *حال به نظر شما زندگی یعنی چه؟*