یافتن پست: #نشسته

رضا
رضا
دلخور مباش مرد مسافر کمی بخند دردت به جانم این دم آخر کمی بخند از یک دو بیت آخر شعرم شروع کن بر درد های این زن شاعر کمی بخند اندوه درد باطنیت را به من ببخش محض رضای عشق به ظاهر کمی بخند ای قبله ی نگاه غریبم رضا بده قدری بساز با من زائر کمی بخند بی بال و پر نشسته ام اینجا در این قفس پرواز سهم توست ،مهاجر کمی بخند بگذر از انتظار تباهم، سفر بخیر تنها در این دقایق آخرکمی بخند
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 19:18
mahdi
mahdi
روز یه نفر لب استخر نشسته هی میخنده میگه ماشاالله یکی رد میشه میگه چرا میگی ماشاالله میگه پـَـــ نــه پـَـــ اخه بچه ام رفته پایین بالا نمیاد( عجب نفسی داره)
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 12:29
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
بعد هرگزی آروم و خیلی آقا نشسته بهش می گم چرا حرف نمی زنی؟ میگه حرف بزنم که تو پ ن پ ش کنی بفرستی رو فیس بوک؟ پـَـــ نــه پـَـــ پ ن پ
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:56
+2
مهسا
مهسا
مادرم میگفت دوستانت را ببین همه به جایی رسیده اند نمیدانست منتظر نشسته ام تا به تو برسم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:48
+7
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
کسی هست درین شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:01
امیرحسین
امیرحسین
اون شبی با دوستم رفته بودم رستوان.... روبروی تخت ما یه دختر پسر نشسته بودن که پسره پشتش به تخت ما بود،معلوم بود با هم دوست هستند،اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد.... قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین....دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد،بلند شدن ،پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت براش نوشته بودم . . . . . . . . . .خیـــــــلی پستی همین.....
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 22:27
+3
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
رفتم تو پارک دارم کتاب مبخونم..پسره اومده نشسته بقل دستم میگه خانومی اومدی کتاب میخونی؟ پـَـــ نــه پـَـــ اومدم دنبال شوهر
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 20:21
sasan pool
sasan pool
سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دلهای خسته تو را می سپارم به مینای مهتاب تو را می سپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را می سپارم به رویای فردا به شب می سپارم تو را تا نسوزد به دل می سپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نوبهار همیشه
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 18:09
+2
sasan pool
sasan pool
چو بغضی کهنه در غربت اسیرم چو آهی کز صدای خفته سیرم من اینجا مانده ام تنها خدایا همین روزاس که در غربت بمیرم ببین اینجا پرنده رو زمینه یه عمره خواب ِ پرواز و می بینه در اینجا پشت ِ هر آهوی معصوم ببین گرگی نشسته در کمینه!! در اینجا باید از خوبان جدا بود مث ِ شبنم غریوی بی صدا بود !! در اینجا زندگی تلخه خدایا چقد سخته غریبی آشنا بود !! در اینجا قلب صاف و صادقی نیست میان گریه هاشان هق هقی نیست ! در این دنیای تلخ بی مروت دریغا ای دریغا ، عاشقی نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 18:02
+1
sasan pool
sasan pool
خسته ام ز مردمی که نامشان عروسکی است مردمی که لحن هر کلامشان عروسکی است کوک می شود زمان نام و عشق و خوابشان کفتر نشسته روی بامشان عروسکی است من به نام اینه قسم نمی خورم ولی چهرهای روشن نقابشان عروسکی است مردمی که اختراع دستشان عروسک است زندگی و کوشش و سلامشان عروسکی است
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 17:58
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ