یافتن پست: #نشست

ebrahim
ebrahim
فیوز خوابگاه پرید، همه لامپا خاموش شدند، رفتم تو سالن به نفر با تعجب میگه: برقا رفتن؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ (برقا) نشستن تو پذیرایی منتظرن تو چایی بیاری روشن بشن
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 20:53
+1
mina_z
mina_z
وضوع: پَــ نَــ پَــ دوستم زنگ زده موبایلم میگه ممد پول داری یه خورده بهم بدی؟ بهش میگم: بیا عابربانکم رو بگیر برو. میگه: توش پول داری. گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ گفتم تو خونه نشستی دلت گرفته گفتم بدم بری یه دوری باهاش بزنی!
3 دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 11:50
+4
ebrahim
ebrahim
پشه نشسته رو پام داره خونمو می خوره , دستم رو بردم بالا بزنمش یهو داداشم میگه اااا می خوای بکشیش؟! پَـــ نَ پـَـَـ خونش رو خورده می خوام بزنم پشتش آروغ بزنه ببرم بخوابونمش !! پـَـــ نــه پـَـــ ..
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 10:34
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
تو هواپیما نشستم دارم دعا می‌خونم بغل دستیم می‌گه دعا می‌کنی سالم برسی؟ پـَـ نه پ َــ، دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می‌کنم سقوط کنیم!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 03:22
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 03:17
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
فتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 03:06
+1
ebrahim
ebrahim
دکترا میرن دیوونه خونه تست بگیرن از دیوونه ها، آهنگ میذارن میبینن همه اومدن وسط ولی یه نفر سز جاش نشسته. پیش خودشون میگن دمش گرم این آدم شده، بهش میگن:تو چرا نمی رقصی؟ دیوونه میگه:آخه من عروسم...!!!!!!!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 00:57
+3
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
گاهي عشق در بلنداي اسمان گره ميخورد و چنان اوج ميگيرد که گاه با عشق هاي زميني به رقابت بر ميخيزد به ماجراي جذاب و شنيدني فيليس و ديويد که براي گذراندن تعطيلات مسافرت ميرفتند توجه فرماييد انان پس از اين که در هواپيما نشستند ديويد از جا برخاست و با مهمان دار هواپيما در باره ي دختر مورد علاقه خود به طور پنهاني به گفتگو پرداخت و نقشه خواستگاري خود را از فليس که او در هوا پيما بود در ميان گذاشت طولي نکشيد که خلبان هوا پيما با بلند گو اعلام کرد خانم ها و اقايان به هواپيما خوش امديد ما در ارتفاع 32 هزار پايي هستيم در ضمن لازم است بدانيد اقاي صندلي الف 24 علاقه مند است با خانم ب 24 ازدواج کند تمام مسافران هواپيما دست زدند مهماندار به انان تبريک گفت بدين ترتيب فليس با دريافت حلقه نامزدي از ديويد رسما در فراز اسمان با يکديگر نامزد شدند تا زندگي اسماني خود را اغاز کنند
دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 20:10
رضا
رضا
عشق یعنی ذره ذره سوختن عشق یعنی همچو شمع افروختن عشق یعنی مبتلا گشتن به درد
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 17:55
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ