یافتن پست: #نشست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﭘﺸﺖ ﭼﻬﺎﺭ ﺭﺍﻩ ... ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ... ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻀﺎﺩِ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮔﻠﻔﺮﻭﺷﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻣﻦ
ﺳﺒﺰ . .
دیدگاه  •   •   •  1393/02/23 - 11:30
+2
-1
*elnaz* *
*elnaz* *
در من کودکی هست
ایستاده بر بامِ خانه
با دست‌هایِ باز
با میل وحشیانه به پرواز
در من کودکی هست
نشسته بر لب حوضی‌ قدیمی‌...
زیرِ پلک‌هایش موجی از
ماهی‌ و دریا و ساحلی حقیقی‌
در من یک کودک جسور
از تهِ تاریکی‌ خیز بر می‌دارد
در آغوش می‌گیرد
کسی‌ را که از تنهایی ترس دارد
کسی‌ را که اندوهِ چشم‌هایش را
هیچ کس دیگر ندارد
کودکی که هر شب وقتِ خواب می‌پرسد
گنبدِ به این کبودی
چرا من بودم و تو نبودی ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 22:26
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی میگفت رﻓﺘﻢ ﺧﺪﻣﺖ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ
ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺩﻡ ﺩﺭﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ! ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟؟ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﺑﮕﻭ !!!! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ !! ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ :<!!!
( ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ
ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩﮔﺮﻓﺘﻪ !!!! ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ !! ﺑﺎﺑﺎ
ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ ؟؟؟ ﺑﮕﻮ :<!! ( ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻪ !!!
ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ !!!! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎ !!! ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭼﺶ ﺷﺪﻩ !!! ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ،،،،، :<
( ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮﻩ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ !!! ﺭﻓﺘﯽ
ﺧﺪﻣﺖ ، ﺧﻮ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ !!! ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺮﺩﯼ
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 21:47
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو کلاسمون دختری بود که...
تو کلاسمون دختری بود که خیلی شر بود و توی کلاس ها اینقدر تیکه می انداخت که همه ما از خنده ریسه می رفتیم… یکی از کلاس هامون با استادی بود که خیلی سختگیر و اخمو بود و حتی همون دختر هم جرات تیکه انداختن نداشت. همون استاد یک بار قفسی سر کلاس آورده بود و اون دختر یک کنفرانس ۵ دقیقه ای ارائه داد و استاد به اون دختر گفت به من بگو این چه حیوونیه؟قفس با پارچه ای پوشانده شده بود و فقط پاهای حیوون دیده می شد. این دوست ما جواب داد من نمی تونم بگم چه حیوونیه باید جاهای دیگه ای از بدنشو ببینم. استاد اخم کرد و گفت: نخیر از همین پاهاش باید بفهمی چه حیوونیه?دانشجو گفت: نمی دونم…ورفت نشست استاد پرسید ببخشید خانم اسم شما چیه؟اون هم بلند شد و پاچه های شلوارشو کشید بالا و گفت: خودتون ببینید اسمم چیه؟
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 20:39
+4
nima
nima
http://s5.picofile.com/file/8121870368/139880235501311.jpg

بنیامین بهادری پس از ماه‌ها با ظاهری جدید به روی صحنه رفت

 تا قبل از ١٨:۴٠دقیقه و خاموش شدن چراغ ها و ورود پر انرژی خواننده محبوب (( بنیامین بهادری ))  مردم با آرامش و نسبتا در سکوت با شور و اشتیاق فراوان روی صندلی های خود نشسته بودند و مشتاقانه منتظر شروع کنسرت  بودند.

پس از ورود بنیامین سالن میلاد از شدت جیغ و فریاد تماشا گران  تا مرز انفجار رفت!


خلاقیت خیلی جالب و قابل توجه موءسسه  آوای هنر پرده ی سفیدی بود که از بالا تا پایین سن کشیده شده بود و پس از ورود ایشان  به طور خیلی زیبایی به سمت زمین کشیده شد.


وی کنسرت سه شنبه ٩اردیبهشت ماه ١٣٩٣ خود را با آهنگ گوش نوازی از آلبوم ٩٣ به نام هفته ی عشق آغاز کرد که با استقبال زیادی از طرف تماشاگران روبرو شد و قطعات گل یاس ، دنیا دیگه مثل تو نداره ، فقط شبیه خودتی ، مدار ، جادوگر گیسو ، عشق در روز قیامت ، عشق داغ من و تنگ غروب در ادامه اجرا شد.


پس از احوال پرسی گرم وی با مردم و تشکر او بابت شور و انرژی فراوانی که داشتند، معرفی یکی از موزیسین های هنرمند کشورمان آقای میثم مروستی و خواننده ی محبوب مردمی آقای محمد اصفهانی بود.


در ادامه نورپردازی و دکور خیلی زیبای سالن  توسط  آقای مرتضی شجایی شور و اشتیاق  مردم را مضاعف می کرد.


آهنگ زیبا و پر معنای ((یه خونه)) که برای همسر مرحوم ِ بنیامین در آلبوم ایشان منتشر شده بود با عشق فراوان  توسط ایشان اجرا شد!!


یکی از کارهای قابل تحسین گروه ارکستر نواختن قطعه بی کلامی بود که زمان استراحت بنیامین توسط نیما قادئی و دیگر دوستان اجرا شد .


و از جمله میهمانان ویژه که در کنسرت حضور داشتند ، خانم تهمینه میلانی و آقای امیر توسلی بودند .


و در لحظات پایانی کنسرت ، خواننده محبوب با آهنگ جدید (( عشق احساسه )) که حدود یک هفته پیش منتشر شده بود و معرفی اعضای گروهش که شامل (( علی منصوری رهبر ارکستر ، آلن بارسخیان نوازنده گیتار الکترونیک ، محمد حاجیلو گیتار آگوستیک ، آرش سعیدی گیتار بیس ، علیرضا میرآقا ترومپت و نیما وارسته تنظیم کننده ، سلیم احمدی مدیر برنامه ریزی ، امیرحسین شجاعی عکاس و پوستر ، مستانه مهاجر تدوین )) خداحافظی کرد


آخرین ویرایش توسط torres95 در [1393/02/21 - 12:47]
دیدگاه  •   •   •  1393/02/21 - 12:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بر اساس یافته های دانشمندان آلمانی:
نشستن کنار یک فرد زیبا به مدت 5 دقیقه برای سلامتی مفیده، کلسترول خون رو کاهش میده و از ابتلا به بیماری های مزمن جلوگیری میکنه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا هر کی میخواد 5 دقیقه کنارم بشینی من مشکلی ندارم
مهم سلامتی رفقاست
دیدگاه  •   •   •  1393/02/18 - 15:09
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

@ghoghnoos




اَمشوي شو كَرماشوئِه،ته گِره تو اَمشو برو » امشب شب گرگ و ميش است، جانم به قربانت بيا
هراز او تا زانوئِه ، ته گره تو اَمشو بِرو » آب هراز تا زانوست ، جانم به قربانت بيا

اَمي سِره ميون مَحلوئِه » خانه ما ميا
ن محله است
اَمي مِنزل بالا خِنوئِه » منزل ما در بالا خانه است
اَمِه گَتِه مار سَخت اِشنوئِه » گوش مادر بزرگم سنگين است
گَتِه بِرار مَحله شوئِه » برادر بزرگم به محله مي رود

خُورده بِرار مَستهِ خوئِه » برادر كوچكم غرق خواب است

ايوون چِراغ مَشت شوئِه » چراغ ايوان پر نور است

اَمي پِلا آبكِش پَزوئِه » پلوي ما آبكشي شده است
اَمي خِرش قيسي پهلوئِه » خورش ما با قيسي درست شده است
كِرسي تَش فِل بَزوئِه » آتش كرسي به خاكستر نشسته
-----
اَمروز چَن روزه دِل اون دِل دَنيه » چند روزيست كه اين دل اون دل نيست
مِه شِتِر بارِ ساربون دَنيهِ » ساربان كاروان دلم نيست

مِه گِل بِشكِفته باغِبون دَتيه » باغبان گل شكفته شده ام نيست

مِه دَرمونده دل درمون دَنيه » درمان دل درمانده ام نيست
آي لارهِ لارهِ ،جان لارهِ لارهِ » اي جان دلم ،اي جان دلم
مِه ور زِمستونهِ تِه وَر بِهاره » من زمستاني ام و تو بهاري
بِ
لَنده بال خِنِه بِلِند پرده » در اتاق بالاخانه با پرده هاي بلند
هِ
نيشيم من و توو هَرده به هرده » من و تو با هم بنشينيم
اَني هِنيشيم تا اِفتاو دَگِرده » آنقدر بنشينيم تا آفتاب غروب كند
تَموم دِشمَنونِ دِل بَتِركه » تا دل دشمنان بشكند
آي لارهِ لارهِ ،جان لارهِ لارهِ » اي جان دلم ،اي جان دلم
وَنوشهِ گِر بَزو فصل بهار » بنفشه شكوفه زده فصل بهار است
سَر سَوايي و نَم نم وارش » اول صبح است و نم نم باران
تيه بوردَن بوردَن و مِه هارِش هارِش » تو مي روي و من نگاهت مي كنم
كَئو آسمونه كَمِه سفارش » به آسمان كبود سفارش مي كنم
مِه دلبر راه دِره نَئيره وارش » دلبرم در راه است ،باران نگيرد


 

2 دیدگاه  •   •   •  1393/02/17 - 19:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب واس دخترعمم که سی وسه سالشه بعد مدتها یه خواستگار اومد،اونم ،یه آقای باشخصیت و پولدار و تحصیلکرده!!!چه ذوقی داشت بنده خدا منو پسر عمه و دختر عمم هم 3تایی از چند ساعت قبل رفتیم تو کمد دیواری رختخوابا نشستیم تا هروخ اومدن دوتایی حرف بزنن طرفو ببینیم.آغا نمیدونم این در کمد لامصب چطور یهو باز شد وما سه تایی با رختخوابا فرود اومدیم وسط اتاق.خواستگارا که فرار کردن هیچی دیگهما الان تو مرز افغانستانیم دختر عمم با تفنگ دنبالمونه
دیدگاه  •   •   •  1393/02/15 - 21:47
+3
be to che???!!
be to che???!!
حیف نون رو مجبور به نماز خوندن می کنن ، می بینن همینطورنشسته داره زیر لب حرف میزنه گوش میدن می بینن داره میگه : خدایا ! اینا منو مجبور کردن نماز بخونم ! خودت قبول نکن !!!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/15 - 19:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما یه بار بین راه نگه داشته بودیم غذا بخوریم،
یه خانواده‌ دیگه هم اونور نشسته بودن…
یه بچه داشتن به زور اگه سه سالش بود،
بعد باباهه راه افتاده بود دنبال این هی صداش میزد : آقا سید محمد صادق بیا …
ما با این کهولت سن به زور اگه “هوی” صدامون کنن …\
:|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/13 - 21:26
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ